Monday, February 25, 2008

"سايه " با هشتاد شمع افروخته ؛ زنده باش!

خنده ي سايه
این هم خنده هوشنگ ابتهاج (سایه) در پایان مراسم رونمایی شاهنامه تصحیح دكتر "جلال خالقی مطلق".

زندگي

چه فكر مي كني؟
كه بادبان شكسته زورق به گل نشسته اي ست زندگي ؟
در اين خراب ريخته
كه رنگ عافيت ازو گريخته
به بن رسيده راه بسته اي ست زندگي ؟
چه سهمناك بود سيل حادثه
كه همچو اژدها دهان گشود
زمين و آسمان ز هم گسيخت
ستاره خوشه خوشه ريخت
و آفتاب در كبود دره هاي آب غرق شد
هوا بد است
تو با كدام باد مي روي؟
چه ابر تيره اي گرفته سينه ي تو را
كه با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمي شود
تو از هزاره هاي دور آمدي
در اين درازناي خون فشان
به هر قدم نشان نقش پاي توست
در اين درشتناك ديولاخ
ز هر طرف طنين گامهاي رهگشاي توست
بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه ي وفاي توست
به گوش بيستون هنوز
صداي تيشه هاي توست
چه تازيانه ها كه با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها كه از تو گشت سربلند
زهي شكوه قامت بلندعشق
كه استوار ماند در هجوم هر گزند
نگاه من
هنوز آن بلند دور
آن سپيده آن شكوفه زار انفجار نور
كهرباي آرزوست
سپيده اي كه جان آدمي هماره در هواي اوست
به بوي يك نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بيفتي از نشيب راه و باز
رو نهي بدان فراز
چه فكر مي كني ؟
جهان چو آبگينه شكسته اي ست
كه سرو راست هم در او شكسته مي نمايدت
چنان نشسته كوه دركمين دره هاي اين غروب تنگ
زمان بي كرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پايه او دمي ست اين درنگ درد و رنج
به سان رود كه در نشيب دره سر به سنگ مي زند
رونده باش
اميد هيچ معجزي ز مرده نيست، زنده باش
هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سايه)
........................



سايه در كلن با هشتاد شمع روشن


شنبه ۱ مارس ساعت ۱۹

sa.01.03.08_19.00

alte feuerwache koln_melchlor

ورودی .۱ اورو

No comments:

Post a Comment