Thursday, January 18, 2007

شاه آمد

بیست و ششم دی ماه است. آخرین پادشاه با چشمی گریان و جعبه ای از خاک ایران به همراه شهبانو، پاویون سلطنتی را بسوی مقصدی نامعلوم ترک می کنند. شاه آمد.
بخشی از مقاله ی هوشنگ اسدی با عنوان "شاه آمد" ( عضو هیات تحریریه کیهانی در سال ۵۷ که تیتر تاریخی "شاه رفت" با فونت چوبی فراتر از هشتاد و چهار بر پیشانی آن نشست.. کیهان رحمان...) :

...شاه دو هزار و پانصد ساله به خلوت خانه ها کاری نداشت، شاهان نوپا به جست وجوی اتاق های خواب همسران بر آمدند. زنجيريان ديروز، دشمنان امروز شدند. آنکه ديروز با من به شکنجه گاه می رفت، امروز مرا خائن می خواند.
 ديداری عجيب در خاطره ام نقش بسته. می تواند مثالی تاريخ باشد. همان روزهای اول انقلاب با رحمان هاتفی در خيابان ارديبهشت وارد کتابفروشی شبگير می شديم که سينه به سينه سعيد سلطان پور در آمديم. سعيد نگاهی به رفيق سال های دراز زندان و شنکنجه اش رحمان انداخت. سبيل های کلفتش را جويد و گفت "خائن." رحمان تا فرق سرش سرخ شد. رحمان و خيانت؟ سعيد که او را خوب می شناخت، زير لب نام حزب رحمان را بر لب راند و رفت. دليل خيانت رحمان که لب جوی نشسته و رفتن رفيقش را می نگريست اين بود که به حزبی معتقد بود که سعيد آن را خائن می دانست.


و شاه سومی که در خلوت می خنديد، سعيد و رحمان را يکايک به قتلگاه برد و خنجر بر گلويشان کشيد. منتظر نماند که از آندو که اکنون شهيدانند، يکی را فرصت بدست بيايد که صلابت شاهی خود را بر گردن ديگری آزمونی باشد.
و شاه سوم فقط قاتلان رحمان و سعيد و عامران آنها نيستند. شاه سوم منم. توئی. اوست. مائيم. شاه منم ، توئی، اوست...

No comments:

Post a Comment