در پچپچه پاييز فرياد بهاريم را شنيدي؟
من چون گل يخ نگين كهربايي خود را در سرما ميگشايم
كندهاي سوختهام بيبها و ناچيز اما از سوزشي پيام دارم
دردمندي آغاز عشق است و عشق آغاز انديشيدن
كسي با گوهرهاي سخن به جمعه بازار زمان ميآيد و كسي با خرمهرههاي احساسات پش پا افتاده خويش.
ولي ميتوان در كنار اين سفره چركين به اين خرمهرههاي كبود نيز نگريست: در كبودي آنها آسمان هست ، درياست، ماتم است، پندار است، روياست.
و منم فروشنده اين خرمهرههاي ناچيز كبود فام در پچپچه غمين خزاني... ( احسان طبری)
خوب از شمال چند روزه که برگشتم... بدک نبود سفر.. به هر حال همه چیز برای طبقه مرفه رنگ دیگه ای داره... طبقه نوخواسته،یا همون نوکیسه ای که به مدد تحولات پس از انقلاب بهمن رشد کرد،پا گرفت و همچنان مشغول جولان دادنه.. اینجا و اونجا... شمال پایتخت یادهای زیادی رو توو سینه داره.. از جمهوری گیلان ،میرزا کوچک و حیدر خان بگیرید و بیایید تا احسان طبری و به آذین و سیاهکل و سورکی و چوپان زاده،ضیا ظریفی و ... نام و یاد بیژن.... از سیاهکل و دیلمان با چه حالی گذشتیم.. راننده ای که ما رو می برد هم مرتب می گفت اینجا پره کمونیسته!.. رفتیم لاهیجان.. توو سرمای زمستون سوار تله کابین"شیطان کوه" شدیم و رفتیم بالا و اومدیم پایین.. همه جا مه بود و سرما... رفتیم چمخاله،کنار ساحل و رفتیم بندر انزلی و بازارای روسی اوون.. قیمتا همچنان مانند تهرانه.. شاید گرون تر.... تنها چیزی که توو این بازارای روسی پیدا نمی شه هم همین جنس روسیه.. هر چی رو دست بزاری روش می گن چینیه.... در خود شهر رشت جایی رو داشتیم.. مختصات جغرافیایی و فرهنگی رشت هم جالب بود بره من که تا حالا اونجا نرفته بودم... واقعن به جز هوای پاکیزه شهر چیزه دیگه ایش فرق چندانی با پایتخت نداشت..تمام نمودهای شهرنشینی امروز توو تهران با همون الگوهای شکسته بسته و ناهماهنگ که یه سرش به شدت مدرنه و سر دیگش به شدت سنتی در رشت هم وجود داشت.. محله ای داره مثله الهیه و جردن تهران به اسم "گلسار". میگن آپارتمان متری یک میلیون و خورده ای هست توو این خیابون... هیچ ویژگی خاصی هم نداره البته این خیابون... انزلی هم همین طور. بهترین جاش شهرک دهکده هست که ویلاهای پنجاه شصت میلیونی داره.. خیلی از اساتید دانشگاه توو این شهرکن در انزلی.. باشگاه بیلیاردشو سرکی کشیدم.. جوونای خوش اندام بیلیارد باز مشغول بودن.... نوع پوشش هیچ فرقی با تهران نداشت.. روپوش ها تا سر حد ممکن کوتاه و رنگ ها همچنان روشن و شاد..... کرایه نسبت به تهران خیلی ارزون بود و من رفتاری که شکل سو استفاده مالی از غریبه ها رو داشته باشه توو این چند روز ندیدم.... به هر حال تهران قبله آماله بره کسایی که بیرون از اوون زندگی می کنن.... تووی هر شهرستانی این شکلیه.. امید و آرزو های این مردم تنها به شهر سرسام تهران منتهی میشه.. اتفاقا توو این چند روز فکر می کردم همین دیوونه خونه تهران،بالنسبت، چقدر بره ما که تووشیم تعلق خاطر ایجاد کرده. خیابون مصدق(پهلوی یا ولیعصر) تهران حال و هوای خاص خودشو داره، حتی اگه قشر نوکیسه جمهوری اسلامی،منظورم همه اوون جوونایی هست که غرقه در حال و هوای خودشون به قول معروف پلاسه بازار صفویه و سر پل تجریش و بازار قائم و ... هستن فضایی دیگه ای بره این خیابون به وجود اورده باشن... شهرک غرب هم همین طور،پارک قیطریه ،جردن ،امیر آباد،فرحزاد ،میدون کاج و سرو سعادت آباد و خیلی از جاهای دیگه توو جنوب شهر... به هر حال ما تهران رو دوست داریم. حتی اگه آلوده تر از اینم بشه.. بالاخره آلودگی هم که دائمی نیست... چقدر آلودگی که اومده و رفته!دفن شده! نکته جالب در سفر به شمال این بود که هیچ شهری شهر دیگه رو قبول نداشت که هیچی،دشمنش بود.. انزلی چی ها رشتی ها رو آدم به حساب نمی اوردن و لاهیجانی ها،آستانه ای ها رو و مازندرانی ها گیلانی ها رو... این مساله به شکل عیانی توو سفر به جاهای مختلف ایران نمود داره.. خیلی جالبه و تاسف برانگیز هم البته... انزلی جای قشنگیه.. مرداب انزلی و دریا و اوون پل که هر طرفشو نگاه می کنی کشتیای ماهیگیری لنگر انداختن و مردم زحمتکش در حال تکاپو.... چقدر فضای شهرستان با تهران فرق داره.. چقدر فاصله ها محسوسه... اونچه که به عنوان "توده مردم" می گیم اصلا معنیه دیگه ای پیدا می کنه توو شهرستان.... بره همینم در بزنگاههای مختلف برایند نگاه سیاسی توده مردم با نخبه های جامعه تا به این حد فاصله داشته... خبر دستگیری سندیکالیست ها رو در شمال بودم که شنیدم... زمستون از راه رسید.. بهار خواهد آمد اما!.... با ریسه ها و با پیچک ها...
No comments:
Post a Comment