بعد از بیش از یک هفته دوباره اومدم. این هفته ،بسیار پر مشغله بود. تازه اومدم خونه.روزنامه بودم.با احمد زید گپ می زدیم. نسبت به اوضاع خیلی مطمئنه و باز مثله همیشه بحث ما کشید به نظام سرمایه و ساز و کارهای اون.دوتا آدم با صد و هشتاد درجه اختلاف نظر سیاسی ولی دیالوگ همچنان برقراره. مطلبی درباره دکترداوود نوروزی نوشتم که هفته پیش توو شرق منتشر شد. می شد صفحه ها و صفحه ها در مورد شخصیتی مثله نوروزی نوشت اگه زمان و مکان مجال می داد... عکسی رو که می بینین اولین باره که منتشر می شه. این عکس در دهه شصت خورشیدی از دکتر نوروزی در دفتر کارش در برلین شرقی برداشته شده .داوود نوروزی از اوون نوادره که عجیب در یک میانه پرالتهابی از تاریخ معاصر میهن ما حرکت کرد و غریبانه در غربت رفت. مثله خیلیای دیگه...
به یاد زنده دکتر داوود نوروزی،به راه خود چه پیگیر و قاطع و مرد ...
«داوود مرد!» اين صداى بغض آلود بزرگ علوى است در يك نيمروز سرد پاييزى اواسط اكتبر كه خبر خاموشى داوود نوروزى را در گوشى تلفن به اسماعيل پوروالى مى دهد. «اين خبر نخست مثل گرگرفته ها به هيجان و التهابم آورد... و بعد كه بغضم تركيد، اين اشك هايم بود كه آرام آرام، آتش درونى ام را فرو نشاند و تسكينم داد...» داوود نوروزى روزنامه نگار ومتفكر سیاسی در ۱۳۰۳خورشيدى در محله سنگلج تهران چشم به جهان گشود. در ميانه تب و تاب نوجوانى دست به قلم شد و در كشاكش فصل جوانى بود كه به وادى رزم وارد شد. نوروزى با «فخرى بى نياز»،خواهر زن زنده یاد احسان طبری عهد زناشويى مى بندد. او رشته علوم اجتماعى را در دانشگاه تهران به پايان برده است. در سال ۱۳۲۶ نوروزى به دليل اختلاف نظر با جهانگير تفضلى كه پس از هفده ماه اقامت در پاريس، به تهران آمده بود و پس از چند سال چپ گرايى هاى اوليه حالا به راست گرايى افتاده بود و در پى كسب كرسى وزارت و رياست، از روزنامه «ايران ما» كناره مى گيرد. با تيراندازى به محمدرضاشاه در نوزدهم آبان ماه ۱۳۲۷ و غيرقانونى اعلام شدن حزب توده است كه نوروزى به شبكه كار غيرعلنى پيوسته و نقشى اساسى را در بازسازى كادرها در شرايط مخفى در زمينه تبليغات و انتشارات بازى مى كند. سردبيرى نشريه «سوگند» به صاحب امتيازى رضوانى و نيز «نامه مردم» در دهه ۳۰ خورشيدى و نيز حضور پررنگ و سرمقاله هاى مشهور نوروزى آن هنگام كه سكاندارى «به سوى آينده» را در اوج تكاپوى ملى شدن صنعت نفت ايران بر عهده گرفت همچنان در خاطره اهل سياست باقى است. دوستان و همكاران او خصوصيات كارى اين روزنامه نگار را «نگاه ژرف سياسى» و «قلم تيزبين و روان» او عنوان مى كنند. در تظاهرات بزرگ تحول خواهان، درست يك روز پيش از كودتاى بيست و هشتم مردادماه ۳۲ كه با نطق آتشين دكتر حسين فاطمى نيز همراه بود، ششصد نفر از افراد و كادرهاى حزب توده از جمله دكتر نوروزى بازداشت مى شوند. كودتاى بيست و هشتم مردادماه سال ۳۲ براى نوروزى نيز چون ديگر تحول خواهان ايران سرنوشتى ديگر را رقم مى زند. اسماعيل پوروالى به ياد مى آورد سال هاى فعاليت مخفى پس از كودتا را... «يك روز آفتابى در آستانه سال ۱۳۳۲ هفت، هشت، ده روزى پس از مرگ استالين در خيابان ناهيد تهران بود... آن روز داوود به من پيله كرده بود كه تو بايد به حزب توده كه حالا اعضايش در لواى سازمان هاى ديگرى از جمله «جمعيت ملى مبارزه با استعمار» فعاليت مى كردند بپيوندى.... و من نيز حرفم اين بود كه چطور مى شود وارد حزبى شد كه اگر در صلات ظهر گفت ما حالا در دل شب هستيم، اعضايش بايد بى چون و چرا آن را قبول كنند. و او مى گفت هرگز يك چنين جريانى نه در حزب توده اتفاق افتاده است نه در هيچ حزب كمونيست ديگرى...» بارى، اين همكار مطبوعاتى نوروزى اضافه مى كند: «دفاع آن روز داوود يك مسئله تاكتيكى و فرعى است... ما بايد به هدف توجه داشته باشيم... اين دفاع حكايت از آن مى كرد كه داوود فريفته استالين نيست، بلكه باورش اين است كه شوروى در سرزمين خود تلاش مى كند تا آن مساوات و عدالت اجتماعى را كه عاشق آن است پياده كند...» تا ماه هايى پس از كودتا، فعاليت هاى مخفى نوروزى در ايران ادامه مى يابد، سپس به دستور رهبرى حزب كه موفق به بازسازى خود در خارج از كشور شده بود، مخفيانه از طريق بغداد به آلمان عزيمت مى كند. او خيلى زود به عضويت شوراى سردبيرى نشريه «براى صلح پايدار» ارگان حزب كمونيستى و كارگرى كه در بخارست پايتخت مجارستان منتشر مى شد درآمده و پس از آن همراه با منوچهر بهزادى، در آذرماه ۱۳۳۶ سكان «راديو پيك ايران» را براى سازمان دهى كادرها و برنامه ها در دست مى گيرد. نوروزى در برلين شرقى رحل اقامت افكنده و در آنجا با «كارين» يك مهندس شيمى آلمانى كه تا آخرين لحظه بر بالين او حضور داشت پيوند زناشويى بست. داوود نوروزى درسال ۱۳۴۲ از رساله دكتراى خود درباره «رسوخ سرمايه خارجى در ايران سده ۱۹»در دانشكده مارتين لوتر در شهر «هاله» آلمان شرقى دفاع كرد. نقش پررنگ و حضور فعال نوروزى در روشنگرى پيرامون موج فراگير مائوئيسم در طول حضورش در اروپا حائز اهميت است. در همين ارتباط او سفرهاى متعددى به اقصى نقاط گيتى داشت. وى طى ملاقات با رهبران وقت جمهورى خلق چين نظير «چوئن لاى» و... نقطه نظرات جريان متبوع خود را به گوش آنها مى رساند. انقلاب از زمزمه شهرها برخاست و كسى به تنهايى غرورآميز قله ها انديشيد. .../ به راز بارآورى ابدى عناصر و غبار بذرهاى سبز/ ... با بالاگرفتن موج انقلاب بهمن ۵۷ و در هنگام تشكيل كابينه دکتر شاپور بختيار، داوود نوروزى از جمله شاخص ترين افرادى است كه با رجوع به تجربه ناكام مشروطيت، سياست موجهى را كه حزب در قبال روند شتابنده تحولات مى توانست اتخاذ كند، تشريح مى كند. او نسبت به مواضع رهبران وقت حزب توده ایران در پيوند با روند تحولات آن روزهاى تاريخى به شدت ابراز ترديد كرده و هشدارهايى مكرر مى دهد. اما در نهايت راهى كه رهبرى وقت حزب در سال ۵۷ و متعاقب آن ۵۸ طى كرد فاصله اى بس طولانى داشت با آنچه امثال نوروزى ها گفتند و پيش بينى كردند... هم از اين روست كه اين روزنامه نگار سفر كرده مجال پاى كوبيدن در «بهار آزادى» را نيافت و همچنان از غربت ناخواسته، نظاره گر صحنه تماشايى ميهن و جهان باقى ماند. داوود نوروزى در سال ۱۳۶۵ موفق به اخذ درجه فوق دكترا شده است. او نقش فعالى نيز در وزارت خارجه آلمان داشته است.او در نامه های خود در سالهای دهه شصت خورشیدی به فرزند خواهرش شاهرخ که حالا در ایران اقامت گزیده بود مرتب از "امید" می گوید و از "فردا"... اين روزنامه نگار در طول تكاپوى خود همواره نگاهى ژرف و نقادانه به برخى سياست هاى مشهور رهبران وقت كرملين داشت. صاحب نظران عرصه روزنامه نگارى ايران شخصيت داوود نوروزى را به گونه اى با «تولياتى» رهبر حزب كمونيست ايتاليا مقايسه كرده اند. با اين تفاوت كه تولياتى با انتشار وصيت نامه خود بر بسيارى از فصول اصلى رزم خط بطلان كشيد اما نوروزى ضمن وارد كردن نقد جدى بر آنچه گذشت در پى چاره بود و تا واپسين پرده رزم به راه و رسم خود وفادار ماند. يكى از همكاران مطبوعاتى او، قلم نوروزى را چنين به خاطر مى آورد: «.... راست است كه داوود گاه به گاهى ترجمه هايى هم مى كرد ولى او بيش از آنكه يك مترجم باشد، نويسنده چيره دستى بود كه در نقد مسائل و در تشريح دردهاى اجتماعى رودست نداشت و در جمع ما هيچ كس به پاى او نمى رسيد و يك بار كه نقدى بر كتاب معروف محمد مسعود «گل هايى كه در جهنم مى رويد» نوشته بود و محمد مسعود مرا واسطه قرار داد تا او را با نوروزى آشنا كنم، جلوى خود من به او گفت كه «وقتى من نوشته هاى تو را مى خوانم حسادتم مى شود كه چرا نمى توانم به اين لطافت و ظرافت و باريك انديشى، التهابات درونى خود را روى كاغذ بياورم...» («روزگار نو»- آبان ۱۳۷۲) نوروزى، با وجود كژتابى هاى روزگار، تا آخرين روز به عقايد خود وفادار ماند. واپسين سكانس زندگى نوروزى در بيستمين روز از يكمين ماه فصل خزان سال ۱۳۷۲ با فيد آبى كليد مى خورد. بيمارى لاعلاج پاركينسون و سكته هاى متناوب، همراه با شنيدن خبر خاموشى نابهنگام دختر جوانش «مريم» و آنچه بر سر «اردوگاه سوسياليسم» آمد تابش را به كف رسانده و به رغم مراقبت هاى پيگير دوست و همسر شيميدان آلمانى اش چشم از جهان فرو مى بندد. در فاصله كوتاهى از اين خاموشى، همسرش «كارين» نيز تاب دورى نياورد، خودخواسته به زندگى خاتمه داد و در كنار خاكستر او در برلين آرام گرفت.
No comments:
Post a Comment