Saturday, February 10, 2007

نه ، سالهاست که می دانیم وقاحت حد ندارد...

دیشب، بار دیگر شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی اقدام به پخش گزینشی جلسه دفاعیه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان ، ( بدون لحظه ای تصویر کردن کرامت و دفاعیه او) در بیدادگاه رژیم سلطنتی در سال ۵۲ کرد. یکی وزیر ارشاد و روبه روی او مجری عاری از حداقل سواد تاریخی و سیاسی با ادا اطوارهای شبه لمپنی رایج و طناز که در حال تابو شکستن بود و از خسرو گلسرخی سخن می گفت! واکنش ها در برابر شانتاژها و خاطرات سیاسی و آمارها و... آن دیگری با چنان گاف هایی از سوی پسر طناز مواجه می شد که آقای وزیر سریع اصلاح می کرد و تو گویی بهتر از این لعبتک کس نمی شد اجرای برنامه را بر عهده گیرد. روزهایی پیش از این نیز در سالگرد "انقلاب اسلامی" این کار را کرده بودند.این رویه از دو سال گذشته در سالگرد انقلاب ناتمام بهمن با پخش مستندی در مورد انقلاب آغاز شد و به نظر می رسد که همچنان سیر صعودی خود را دنبال می کند. در روزهای اخیر، واکنش ها و بازتاب این اقدام در میان نیروهای تحولخواه کشور،اغلب یکسان بود. نفراتی دست به قلم شدند و در فضای مجازی گفتند آنچه را که باید و به گمانم که بیش از این نیز نیاز نیست. چرا که به رغم نظر برخی از دوستان بر آنم که مساله آنقدرها هم بغرنج نیست که پاسخی یا نظری را بیش از این طلب کند.خنداره است و خنده دار و غم انگیز، غم انگیز و خشم! محور مشترک همه این واکنش ها به طور طبیعی بر خشم مبتنی بود. خسرو سخن می گوید و به هر دلیل و برهان در آن مقطع خاص تاریخی بی دیدن آنچه رفت و گذشت و بی آنکه حتی بر تجربه ها خوب نظر افکند در دفاعیات خود ارجاعاتی می دهد و از پیوندهایی می گوید که خوش آن جماعت است و قابلیت سو استفاده را به اوج می برد.می آیند، در میان بی شمار نوارهای آرشیوی از تکاپوها، این یک را از آرشیو بیرون می کشند و به طور گزینشی،هراسناک و شجاع! روی آن آنتن شهره می فرستند. اما این ارجاعات خسرو نیز گویا باز کافی نیست و ممکن است به هر حال گمراهی خاصی را پدید کند برای آن نسل که انبانه ذهن ناتوان و یا افیونی اش پر است از باژگونه های تاریخی. ، نیاز است که به محض پایان تصاویر گزینشی ،سخنرانی آن چهره مشهور روی آنتن برود که شرم و خشم ، مجال پرداختن به لاطائلاتی از این دست را دیگر ندارد... بعد "بهاران خجسته باد" ، یاد کرامت و یاد اسفندیار منفردزاده ،رفیق نازنیم که امروز کجاست و چه می گوید... چه بگوییم؟ چه بگویم؟! هیچ قصد قلم فرسایی در این باره ندارم و این چند سطر نیز تنها باب مقدمه ای بود برای انتشار چند سطر دیگر زیر که در آشیانه ای مجازی دیدم و خوش به دل نشست.من هیچ نمی گویم. نه، سالهاست که می دانیم وقاحت حد ندارد...


دو تا دلقک تلویزیون درباره گلسرخی حرف می زنند!
دو تا دلقک نشسته‌اند رو به روی هم در یک برنامه تلوزیونی. یکی‌شان گویا وزیر فرهنگ یک جایی است و دیگر همان فرزاد حسنی متعفن است. تابو شکنی هم می‌کنند و از گلسرخی حرف می‌زنند. آن که گویا وزیر فرهنگ یک جایی است، درباره‌ی محاکمه‌ی گلسرخی می‌گوید که: نمی‌داند گلسرخی مرامی کمونیست بود یا فلسفی ولی به هر حال مشمول حرف امام حسین است که اگر دین ندارید آزاده باشید.
بعد نوبت مجری متعفن می‌رسد که بپرد وسط حرف که:  آقا من یه چیزی بگم؟ شما ( همان وزیر فرهگ یک جایی را می‌گوید)  خودتون اهل دل‌اید، بهتر می‌دونید. (چشم‌هایش را تنگ می‌کند و با تامل و تکیه روی کلمات ادامه می‌دهد) کی می‌دونه؟ شاید اون موقعی که بستنش به چوبه‌ی اعدام، اون موقعی که تیر به‌ش خورد، کی می‌دونه که اشهدش رو به زبون نیاورده؟ ها؟
 *چرا افسرده نشم؟ مگه یه آدم چه قدر تحمل داره؟
از وبلاگ عابر پیاده



No comments:

Post a Comment