Wednesday, December 28, 2005

سفر

در پچپچه پاييز فرياد بهاريم را شنيدي؟
من چون گل يخ نگين كهربايي خود را در سرما مي‌گشايم
كنده‌اي سوخته‌ام بي‌بها و ناچيز اما از سوزشي پيام دارم
دردمندي آغاز عشق است و عشق آغاز انديشيدن
كسي با گوهرهاي سخن به جمعه بازار زمان مي‌آيد و كسي با خرمهره‌هاي احساسات پش پا افتاده خويش.
ولي مي‌توان در كنار اين سفره چركين به اين خرمهره‌هاي كبود نيز نگريست: در كبودي آنها آسمان هست ، درياست، ماتم است، پندار است، روياست.


و منم فروشنده اين خرمهره‌هاي ناچيز كبود فام در پچپچه غمين خزاني... ( احسان طبری)

خوب از شمال چند روزه که برگشتم... بدک نبود سفر.. به هر حال همه چیز برای طبقه مرفه رنگ دیگه ای داره... طبقه نوخواسته،یا همون نوکیسه ای که به مدد تحولات پس از انقلاب بهمن رشد کرد،پا گرفت و همچنان مشغول جولان دادنه.. اینجا و اونجا... شمال پایتخت یادهای زیادی رو توو سینه داره.. از جمهوری گیلان ،میرزا کوچک و حیدر خان بگیرید و بیایید تا احسان طبری و به آذین و سیاهکل و سورکی و چوپان زاده،ضیا ظریفی و ... نام و یاد بیژن.... از سیاهکل و دیلمان با چه حالی گذشتیم.. راننده ای که ما رو می برد هم مرتب می گفت اینجا پره کمونیسته!.. رفتیم لاهیجان.. توو سرمای زمستون سوار تله کابین"شیطان کوه" شدیم و رفتیم بالا و اومدیم پایین.. همه جا مه بود و سرما... رفتیم چمخاله،کنار ساحل و رفتیم بندر انزلی و بازارای روسی اوون.. قیمتا همچنان مانند تهرانه.. شاید گرون تر.... تنها چیزی که توو این بازارای روسی پیدا نمی شه هم همین جنس روسیه.. هر چی رو دست بزاری روش می گن چینیه.... در خود شهر رشت جایی رو داشتیم.. مختصات جغرافیایی و فرهنگی رشت هم جالب بود بره من که تا حالا اونجا نرفته بودم... واقعن به جز هوای پاکیزه شهر چیزه دیگه ایش فرق چندانی با پایتخت نداشت..تمام نمودهای شهرنشینی امروز توو تهران با همون الگوهای شکسته بسته و ناهماهنگ که یه سرش به شدت مدرنه و سر دیگش به شدت سنتی در رشت هم وجود داشت.. محله ای داره مثله الهیه و جردن تهران  به اسم "گلسار". میگن آپارتمان متری یک میلیون و خورده ای هست توو این خیابون... هیچ ویژگی خاصی هم نداره البته این خیابون... انزلی هم همین طور. بهترین جاش شهرک دهکده هست که ویلاهای پنجاه شصت میلیونی داره.. خیلی از اساتید دانشگاه توو این شهرکن در انزلی.. باشگاه بیلیاردشو سرکی کشیدم.. جوونای خوش اندام بیلیارد باز مشغول بودن.... نوع پوشش هیچ فرقی با تهران نداشت.. روپوش ها تا سر حد ممکن کوتاه و رنگ ها همچنان روشن و شاد.....  کرایه نسبت به تهران خیلی ارزون بود و من رفتاری که شکل سو استفاده مالی از غریبه ها رو داشته باشه توو این چند روز ندیدم.... به هر حال تهران قبله آماله بره کسایی که بیرون از اوون زندگی می کنن.... تووی هر شهرستانی این شکلیه.. امید و آرزو  های این مردم تنها به شهر سرسام تهران منتهی میشه.. اتفاقا توو این چند روز فکر می کردم همین دیوونه خونه تهران،بالنسبت، چقدر بره ما که تووشیم تعلق خاطر ایجاد کرده. خیابون مصدق(پهلوی یا ولیعصر)  تهران حال و هوای خاص خودشو داره، حتی اگه  قشر نوکیسه جمهوری اسلامی،منظورم همه اوون جوونایی هست که غرقه در حال و هوای خودشون به قول معروف پلاسه بازار صفویه و سر پل تجریش و بازار قائم و ... هستن فضایی دیگه ای بره این خیابون به وجود اورده باشن... شهرک غرب هم همین طور،پارک قیطریه ،جردن ،امیر آباد،فرحزاد ،میدون کاج و سرو سعادت آباد و خیلی از جاهای دیگه توو جنوب شهر... به هر حال ما تهران رو دوست داریم. حتی اگه آلوده تر از اینم بشه.. بالاخره آلودگی هم که دائمی نیست... چقدر آلودگی که اومده و رفته!دفن شده! نکته جالب در سفر به شمال این بود که هیچ شهری شهر دیگه رو قبول نداشت که هیچی،دشمنش بود.. انزلی چی ها رشتی ها رو آدم به حساب نمی اوردن و لاهیجانی ها،آستانه ای ها رو و مازندرانی ها گیلانی ها رو... این مساله به شکل عیانی توو سفر به جاهای مختلف ایران نمود داره.. خیلی جالبه و تاسف برانگیز هم البته... انزلی جای قشنگیه.. مرداب انزلی و دریا و اوون پل که هر طرفشو نگاه می کنی کشتیای ماهیگیری لنگر انداختن و مردم زحمتکش در حال تکاپو.... چقدر فضای شهرستان با تهران فرق داره.. چقدر فاصله ها محسوسه... اونچه که به عنوان "توده مردم" می گیم اصلا معنیه دیگه ای پیدا می کنه توو شهرستان.... بره همینم در بزنگاههای مختلف برایند نگاه سیاسی توده مردم با نخبه های جامعه تا به این حد فاصله داشته... خبر دستگیری سندیکالیست ها رو در شمال بودم که شنیدم... زمستون از راه رسید.. بهار خواهد آمد اما!.... با ریسه ها و با پیچک ها...


Saturday, December 24, 2005

بانوی تاتر ایران

سفر هستم... چیز جالبیه سفر.. آمدم به سرزمین سبز شمال ایران... رشت.. لاهیجان... انزلی... می نویسم از این سفر همین جا.. توو این چند روز خبرا خوب نبودن طبق معمول.. بازداشت سندیکالیست ها و آقای اسانلو خبرای بدی هستن....
 
 از راست : لرتا- نوشین- بزرگ علوی و هدایت
 

بانو لرتا هايراپتيان در ۱۲۹۰ خورشيدى در شهرتهران ديده به جهان گشود.او اولين زنى است كه در ايران معلق ميان سنت و مدرنيته پرده شب را كنار زد و پا به صحنه تئاتر گذاشت. از ده سالگى فعاليت هنرى خود را آغاز كرد. بيش از هجده شمع از زندگانى را نيفروخته بود كه در تعدادى از نمايش هاى ويليام شكسپير به كارگردانى ارسنى پاپازيان شركت كرده و مدتى با گروه هاى تئاترى همكارى مى كند. تئاتر نوع اروپايى در ايران كه از آغاز پايه گذارى تا تاسيس كلوپ موزيكال از حضور زنان محروم بود و نقش زنان را مردان بازى مى كردند، با حضور لرتا فصلى ديگر را ميزبان مى شود. او پس از توقف فعاليت كلوپ موزيكال به «كمدى اخوان»، «كمدى ايران»، «جامعه باربد»، «نكيسا» و «كانون صنعتى» دعوت شده است. لرتاپس از ازدواج با زنده ياد عبدالحسين نوشين در سال ۱۳۱۲ فعاليت هاى تئاترى خود را گسترش مى دهد. در مقطعى از فعاليت هاى هنرى اش به دليل سانسور نظام پادشاهى و شركت در جشنواره هنرى مسكو با دو تن ديگر از بازيگران گروه صنعتى، زنده يادان نوشين و خيرخواه داراى سرنوشت هنرى مشتركى مى شود. وى در نمايش هاى مشهورى مانند توپاز، ولپن، پرنده آبى و چراغ گاز بازى مى كند. در سال ،۱۳۳۱ لرتا به دنبال عبدالحسين نوشين كه به دليل فعاليت هاى سياسى خود مخفيانه از كشور خارج شده و به اتحاد شوروى رفته بود روانه آن سرزمين مى شود و در شهر دوشنبه پايتخت تاجيكستان مأوا مى گزيند. نوشين و لرتا از تابستان ۱۳۳۳ در مسكو اقامت گزيده اند. لرتا به استوديوى بازيگرى تئاتر هنرى كه بهترين آموزشگاه بازيگرى جهان محسوب مى شده وارد مى شود و نوشين در دانشكده ادبيات ماكسيم گوركى نام مى نويسد. نوشين در سال هاى پايانى عمر، موفق به اخذ دكتراى نسخه شناسى شده است. مصطفى اسكويى روايت مى كند كه لرتا پس از ده سال اقامت در اتحاد شوروى و آشنايى با تئاتر روس و بهره گيرى از استوديوى تئاتر هنرى مسكو (مخات) به ميهن بازگشته است. او به محض ورود به ايران به همراه نصرت كريمى، محمدعلى جعفرى، تقى مينا و... در سال ۱۳۴۵ در تئاتر كسرى گروهى جديد را تشكيل دادند. پى اس «گناهكاران بى گناه»، اثر استروفسكى آغاز به كار دوباره لرتا در ايران است.بانو لرتا تعدادى نمايش را نيزكارگردانى كرده است. آخرين فعاليت تئاترى او در «كارگاه نمايش» بوده است. كارنامه سينمايى لرتا منحصر به هفت فيلم مى شود. مهارت ايفاى نقش لرتا بر روى صحنه «احمد شاملو» را وامى دارد تا يكى از شعرهاى كوتاه و اثرگذار خود را به نام «تئاتر» در سال ۱۳۲۹ به «لرتا» تقديم كند. «براى لرتا»
پرده يك سو مى رود: مرد زندانى (كه پشت معجر ديدارگاه ايستاده، طفل اش را تماشا مى كند) در زير لب گوياست:
- «كاش زندانى اش مى كردند با من لحظه اى، تا من در اين زندان ببوسم چشم هايش را!»
مرد مستحفظ كه مى تابد سبيل اش را، به خود آرام مى گويد:
- «بد نمى شد!» پرده.... 
برخى از فيلم هايى كه لرتا در آنهانقش آفرينى كرده است عبارتند از: شب اعدام (داوود ملاپور)، معركه (روبيك زادوريان)، با شرف ها (قدرت الله بزرگى) و اسرار گنج دره جنى (ابراهيم گلستان). لرتا همچنين در مجموعه تلويزيونى خسرو ميرزاى دوم (نصرت كريمى) ايفاى نقش كرده است. لرتا به زبان هاى فارسى، ارمنى، روسى و فرانسه تسلط داشت و با زبان آلمانى نيز آشنا بود. در فاصله كوتاهى پس از پيروزى بهمن ،۵۷ بانوى تئاتر ايران به اتريش عزيمت كرد و در روز هشتم فروردين ماه سال ۱۳۷۷ خورشيدى در حاشيه اى محض از بى خبرى در كنار تنها يادگار همسرش، كاوه در شهر وين براى هميشه خاموش شد.

Sunday, December 18, 2005

به یاد زنده دکتر داوود نوروزی


بعد از بیش از یک هفته دوباره اومدم. این هفته ،بسیار پر مشغله بود. تازه اومدم خونه.روزنامه بودم.با احمد زید گپ می زدیم. نسبت به اوضاع خیلی مطمئنه و باز مثله همیشه بحث ما کشید به نظام سرمایه و ساز و کارهای اون.دوتا آدم با صد و هشتاد درجه اختلاف نظر سیاسی ولی دیالوگ همچنان برقراره. مطلبی درباره  دکترداوود نوروزی نوشتم که هفته پیش توو شرق منتشر شد. می شد صفحه ها و صفحه ها در مورد شخصیتی مثله نوروزی نوشت اگه زمان و مکان مجال می داد... عکسی رو که می بینین اولین باره که منتشر می شه. این عکس در دهه شصت خورشیدی از دکتر نوروزی در دفتر کارش در برلین شرقی برداشته شده .داوود نوروزی از اوون نوادره که عجیب در یک میانه پرالتهابی از تاریخ معاصر میهن ما حرکت کرد و غریبانه در غربت رفت. مثله خیلیای دیگه...

به یاد زنده دکتر داوود نوروزی،به راه خود چه پیگیر و قاطع و مرد ...




«داوود مرد!» اين صداى بغض آلود بزرگ علوى است در يك نيمروز سرد پاييزى اواسط اكتبر كه خبر خاموشى داوود نوروزى را در گوشى تلفن به اسماعيل پوروالى مى دهد. «اين خبر نخست مثل گرگرفته ها به هيجان و التهابم آورد... و بعد كه بغضم تركيد، اين اشك هايم بود كه آرام آرام، آتش درونى ام را فرو نشاند و تسكينم داد...» داوود نوروزى روزنامه نگار ومتفكر سیاسی در ۱۳۰۳خورشيدى در محله سنگلج تهران چشم به جهان گشود. در ميانه تب و تاب نوجوانى دست به قلم شد و در كشاكش فصل جوانى بود كه به وادى رزم وارد شد. نوروزى با «فخرى بى نياز»،خواهر زن زنده یاد احسان طبری عهد زناشويى مى بندد. او رشته علوم اجتماعى را در دانشگاه تهران به پايان برده است. در سال ۱۳۲۶ نوروزى به دليل اختلاف نظر با جهانگير تفضلى كه پس از هفده ماه اقامت در پاريس، به تهران آمده بود و پس از چند سال چپ گرايى هاى اوليه حالا به راست گرايى افتاده بود و در پى كسب كرسى وزارت و رياست، از روزنامه «ايران ما» كناره مى گيرد. با تيراندازى به محمدرضاشاه در نوزدهم آبان ماه ۱۳۲۷ و غيرقانونى اعلام شدن حزب توده است كه نوروزى به شبكه كار غيرعلنى پيوسته و نقشى اساسى را در بازسازى كادرها در شرايط مخفى در زمينه تبليغات و انتشارات بازى مى كند. سردبيرى نشريه «سوگند» به صاحب امتيازى رضوانى و نيز «نامه مردم» در دهه ۳۰ خورشيدى و نيز حضور پررنگ و سرمقاله هاى مشهور نوروزى آن هنگام كه سكاندارى «به سوى آينده» را در اوج تكاپوى ملى شدن صنعت نفت ايران بر عهده گرفت همچنان در خاطره اهل سياست باقى است. دوستان و همكاران او خصوصيات كارى اين روزنامه نگار را «نگاه ژرف سياسى» و «قلم تيزبين و روان» او عنوان مى كنند. در تظاهرات بزرگ تحول خواهان، درست يك روز پيش از كودتاى بيست و هشتم مردادماه ۳۲ كه با نطق آتشين دكتر حسين فاطمى نيز همراه بود، ششصد نفر از افراد و كادرهاى حزب توده از جمله دكتر نوروزى بازداشت مى شوند. كودتاى بيست و هشتم مردادماه سال ۳۲ براى نوروزى نيز چون ديگر تحول خواهان ايران سرنوشتى ديگر را رقم مى زند. اسماعيل پوروالى به ياد مى آورد سال هاى فعاليت مخفى پس از كودتا را... «يك روز آفتابى در آستانه سال ۱۳۳۲ هفت، هشت، ده روزى پس از مرگ استالين در خيابان ناهيد تهران بود... آن روز داوود به من پيله كرده بود كه تو بايد به حزب توده كه حالا اعضايش در لواى سازمان هاى ديگرى از جمله «جمعيت ملى مبارزه با استعمار» فعاليت مى كردند بپيوندى.... و من نيز حرفم اين بود كه چطور مى شود وارد حزبى شد كه اگر در صلات ظهر گفت ما حالا در دل شب هستيم، اعضايش بايد بى چون و چرا آن را قبول كنند. و او مى گفت هرگز يك چنين جريانى نه در حزب توده اتفاق افتاده است نه در هيچ حزب كمونيست ديگرى...» بارى، اين همكار مطبوعاتى نوروزى اضافه مى كند: «دفاع آن روز داوود يك مسئله تاكتيكى و فرعى است... ما بايد به هدف توجه داشته باشيم... اين دفاع حكايت از آن مى كرد كه داوود فريفته استالين نيست، بلكه باورش اين است كه شوروى در سرزمين خود تلاش مى كند تا آن مساوات و عدالت اجتماعى را كه عاشق آن است پياده كند...» تا ماه هايى پس از كودتا، فعاليت هاى مخفى نوروزى در ايران ادامه مى يابد، سپس به دستور رهبرى حزب كه موفق به بازسازى خود در خارج از كشور شده بود، مخفيانه از طريق بغداد به آلمان عزيمت مى كند. او خيلى زود به عضويت شوراى سردبيرى نشريه «براى صلح پايدار» ارگان حزب كمونيستى و كارگرى كه در بخارست پايتخت مجارستان منتشر مى شد درآمده و پس از آن همراه با منوچهر بهزادى، در آذرماه ۱۳۳۶ سكان «راديو پيك ايران» را براى سازمان دهى كادرها و برنامه ها در دست مى گيرد. نوروزى در برلين شرقى رحل اقامت افكنده و در آنجا با «كارين» يك مهندس شيمى آلمانى كه تا آخرين لحظه بر بالين او حضور داشت پيوند زناشويى بست. داوود نوروزى درسال ۱۳۴۲ از رساله دكتراى خود درباره «رسوخ سرمايه خارجى در ايران سده ۱۹»در دانشكده مارتين لوتر در شهر «هاله» آلمان شرقى دفاع كرد. نقش پررنگ و حضور فعال نوروزى در روشنگرى پيرامون موج فراگير مائوئيسم در طول حضورش در اروپا حائز اهميت است. در همين ارتباط او سفرهاى متعددى به اقصى نقاط گيتى داشت. وى طى ملاقات با رهبران وقت جمهورى خلق چين نظير «چوئن لاى» و... نقطه نظرات جريان متبوع خود را به گوش آنها مى رساند. انقلاب از زمزمه شهرها برخاست و كسى به تنهايى غرورآميز قله ها انديشيد. .../ به راز بارآورى ابدى عناصر و غبار بذرهاى سبز/ ... با بالاگرفتن موج انقلاب بهمن ۵۷ و در هنگام تشكيل كابينه دکتر شاپور بختيار، داوود نوروزى از جمله شاخص ترين افرادى است كه با رجوع به تجربه ناكام مشروطيت، سياست موجهى را كه حزب در قبال روند شتابنده تحولات مى توانست اتخاذ كند، تشريح مى كند. او نسبت به مواضع رهبران وقت حزب توده ایران در پيوند با روند تحولات آن روزهاى تاريخى به شدت ابراز ترديد كرده و هشدارهايى مكرر مى دهد. اما در نهايت راهى كه رهبرى وقت حزب در سال ۵۷ و متعاقب آن ۵۸ طى كرد فاصله اى بس طولانى داشت با آنچه امثال نوروزى ها گفتند و پيش بينى كردند... هم از اين روست كه اين روزنامه نگار سفر كرده مجال پاى كوبيدن در «بهار آزادى» را نيافت و همچنان از غربت ناخواسته، نظاره گر صحنه تماشايى ميهن و جهان باقى ماند. داوود نوروزى در سال ۱۳۶۵ موفق به اخذ درجه فوق دكترا شده است. او نقش فعالى نيز در وزارت خارجه آلمان داشته است.او در نامه های خود در سالهای دهه شصت خورشیدی به فرزند خواهرش شاهرخ که حالا در ایران اقامت گزیده بود مرتب از "امید" می گوید و از "فردا"... اين روزنامه نگار در طول تكاپوى خود همواره نگاهى ژرف و نقادانه به برخى سياست هاى مشهور رهبران وقت كرملين داشت. صاحب نظران عرصه روزنامه نگارى ايران شخصيت داوود نوروزى را به گونه اى با «تولياتى» رهبر حزب كمونيست ايتاليا مقايسه كرده اند. با اين تفاوت كه تولياتى با انتشار وصيت نامه خود بر بسيارى از فصول اصلى رزم خط بطلان كشيد اما نوروزى ضمن وارد كردن نقد جدى بر آنچه گذشت در پى چاره بود و تا واپسين پرده رزم به راه و رسم خود وفادار ماند. يكى از همكاران مطبوعاتى او، قلم نوروزى را چنين به خاطر مى آورد: «.... راست است كه داوود گاه به گاهى ترجمه هايى هم مى كرد ولى او بيش از آنكه يك مترجم باشد، نويسنده چيره دستى بود كه در نقد مسائل و در تشريح دردهاى اجتماعى رودست نداشت و در جمع ما هيچ كس به پاى او نمى رسيد و يك بار كه نقدى بر كتاب معروف محمد مسعود «گل هايى كه در جهنم مى رويد» نوشته بود و محمد مسعود مرا واسطه قرار داد تا او را با نوروزى آشنا كنم، جلوى خود من به او گفت كه «وقتى من نوشته هاى تو را مى خوانم حسادتم مى شود كه چرا نمى توانم به اين لطافت و ظرافت و باريك انديشى، التهابات درونى خود را روى كاغذ بياورم...» («روزگار نو»- آبان ۱۳۷۲) نوروزى، با وجود كژتابى هاى روزگار، تا آخرين روز به عقايد خود وفادار ماند. واپسين سكانس زندگى نوروزى در بيستمين روز از يكمين ماه فصل خزان سال ۱۳۷۲ با فيد آبى كليد مى خورد. بيمارى لاعلاج پاركينسون و سكته هاى متناوب، همراه با شنيدن خبر خاموشى نابهنگام دختر جوانش «مريم» و آنچه بر سر «اردوگاه سوسياليسم» آمد تابش را به كف رسانده و به رغم مراقبت هاى پيگير دوست و همسر شيميدان آلمانى اش چشم از جهان فرو مى بندد. در فاصله كوتاهى از اين خاموشى، همسرش «كارين» نيز تاب دورى نياورد، خودخواسته به زندگى خاتمه داد و در كنار خاكستر او در برلين آرام گرفت.

Sunday, December 11, 2005

سي تن مواد سوختي و هشتاد خبرنگار


روزهای پس از سقوط هواپیمای نظامی سی 130 که راهی مانور "عاشقان ولایت" در بندر چابهار بود، جمعی از روزنامه نگاران ایران که فرصت پیدا کردند در محل انجمن صنفی روزنامه نگاران به یاد همکاران جانباخته شان گرد هم آمده و نسبت به روند بررسی ها و حواشی موجود در این زمینه اعتراض کردند. در رابطه با آغاز به کار کمیسیون تحقیق مجلس در مورد حادثه به سراغ مهندس علی اکبر آقایی مغانجویی،رئیس کمیسیون عمران مجلس و نماینده مردم سلماس رفته ایم. آقایی که پیش از این معاون وزیر راه و ترابری بوده است در گفتگو با "روز" از آغاز به کار کمیسیون تحقیق حادثه در مجلس  گفته و از پیش پا برداشتن  موانع احتمالی از سوی برخی نهادهای زیر نظر مقام رهبری با توجه به حکم اجازه تحقیق و تفحص مجلس در این خصوص می گوید.
 *آقای آقایی! در این چند روز که از فاجعه هواپیمای سی ۱۳۰ می گذرد،کمسیون عمران مشخصا چه اقداماتی انجام داده است؟
اپتدا باید به بازماندگان شهیدان رسانه های گروهی،نظامی و مردم عزیز و به پیشگاه ملت بزرگ ایران و مقام معظم رهبری تسلیت عرض کنم.اما آنچه مسلم است و جای تاسف دارد درباره اطلاعاتی است که تا به حال به دست آمده است. به هر حال اگر این هواپیما جعبه سیاه داشت،اطلاعات پروازی در آن ثبت می شد. بخش دیگر اطلاعات ما نیز از مکالمات خلبان با برج کنترل است.
* درباره اینکه هواپیما با محرز بودن نقص فنی بلند شده به کجا رسیدید؟
این هواپیما از صبح روز واقعه دچار نقص فنی بوده است.مساله ای که باعث تاخیر در پرواز هواپیما تا حوالی ظهر شده است.اما باید اسناد و مدارک بیشتری مورد بررسی قرار بگیرد و باید دید که این خلبان در چه درجه ای از خدمات پروازی قرار داشته است.مدارک هواپیما نیز باید بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد.
*در خبرها به شکل جسته گریخته و سپس رسمی آمده که هواپیما جعبه سیاه نداشته است.تصمیم ندارید روی این موضوع بیشتر تحقیق کنید؟
این هواپیما کارکردی نظامی داشته و در برسی های نظامی و فرماندهی انجام وظیفه می کرده است. حالا اینکه آیا جعبه سیاه داشته یا نداشته،باز کرده و به هواپیمای دیگری بسته اند و... هنوز چیزی مشخص نیست.
*خب،چه کرده اید تا به حال شما؟
اولین حرکتی که در این زمینه انجام دادیم،تشکیل کمیسیون بررسی حادثه بود. ما به عنوان متصدی حمل و نقل هوایی کشور در مجلس مساله را پیگیری می کنیم.کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی هم باید اخبار مورد نیاز را در اختیار کمیسیون بگذارد.
*چه کسی دستور به انجام پرواز با هواپیمای معیوب داده؟
کارشناسان سازمان هواپیمایی کشوری در این باره اظهار نظر خواهند کرد. به هر حال  نباید از نظر دور داشت که این هواپیما نظامی بوده و  تحقیقات باید علاوه بر کمیسیون عمران مجلس در وزارت دفاع و نیروهای مسلح نیز انجام بگیرد.
*در این باره که خلبان زبده اصلی حاظر به پریدن با این هواپیما نشده، اظهارات متناقضی از سوی مسوئلان ضیربط تا به حال عنوان شده، شما به نتیجه قطعی رسیدید؟
هنوز به نتیجه قطعی نرسیده ایم.اما آنچه مسلم است خلبان با توجه به اینکه باید با سی تن مواد سوختی،سی مایل را  پنج ساعت پرواز می کرده متوجه نقص یکی از موتورها شده و تصمیم به بازگشت گرفته است.
*پس نکته ابهام فاجعه کجاست برای شما؟
 چگونگی اطلاع از نقص و میزان شدت و ضعف آن و عدم مراجعه به فرودگاه امام و چرایی طی نکردن این مسیر  جای سوال وجود دارد.
*آیا دستور خاصی از نهادی خاص به دلیل مصالحی برای بلند شده هواپیما در آن وضعیت می تواند مطرح باشد؟
خیر. من از چنین مساله ای اطلاعی ندارم.
*وضعیت ناوگان هوایی کشور تا چه زمانی باید به شکل کنونی باشد؟
 بخشی از این قضیه مربوط به مدیریت های مربوطه است و بخش دیگر مربوط به وضعیت تحریمی ماست. استکبار جهانی راضی نیست به قراردادهای خود برای فروش هواپیما به ایران عمل کند. آنها به هیچ چیز پایبند نیستند. حتی به اخلاق هم پایبند نیستند. گمان نمی کنند که ممکن است مسافر غیرنظامی هم از این هواپیماها استفاده کند.با موشک،ایرباس ما را با سیصد نفر در آسمان زدند...
*پس تا زمانی که وضعیت رابطه ایران با ایالات متحده به این شکل است در زمینه بهبود وضعیت ناوگان هوایی کشور چه باید کرد؟
 باید به معاملات تکنولوژیک با کشورهای دیگر پرداخت. ما در صدد خریداری هواپیماهای۲۰۴ غیر نظامی توپولف از روسیه هستیم. در مورد هواپیماهای غیر نظامی هم مساله به مجموعه ارتش و ستاد فرماندهی کل قوا باز می گردد.
*خب در خصوص تحقیقات برای کشف دلیل بلند شده هواپیمای معیوب و حواشی آن اگر با موانعی از سوی نهادهایی که نام بردید مواجه شدید چه خواهید کرد؟
قطعا با توجه به مجوزی که مقام معظم رهبری درباره اجازه تحقیق و تفحص مجلس بر نهادهای زیر نظرشان داده اند،اگر با مشکل یا مانعی از سوی آنها هم مواجه شویم مساله را حل می کنیم.

Thursday, December 8, 2005

عین جنایت

IRN: Military Plane Crashes Into Tehran Residential Area
باز یه اتفاق! یه واقعه! هر چی می خواین اسمشو بذارین... باز هم یه بار دیگه ثابت شد که تا کجا عقبیم! تا کجا در برهوت بی قانونی داریم زندگی می کنیم که بی ارزش ترین چیز ممکن توو اون ارزش جون آدمیزاده. خبر، تلخ تر از این حرفا بود که براش مرثیه بنویسیم و ابراز تاسف کنیم. تلخ تر از خود خبر امکان تکرار دوبارشه. اصلنم جای تعجبی نیست. نمی دونم چه حسی به آدم دست می ده وقتی حواشی خبر فاجعه رو  می شنوه. از بین رفتن بیش از چهل نفر از بچه های خبر ،عکاسا،تصویربردارا،صدابردارا...  نسبت به شنیدن هر خبر تاسف باری برای اهل قلم و روزنامه نگارا در هر جای جهان حساسیت دارم. هیچ فرقیم نمی کنه،از کجا و با چه گرایش فکری و سیاسی. ولی اونچه که بر سر این بچه ها اومد تاسف بار نبود. با محرز شدن اینکه هواپیما با نقص فنی بلند شده و حواشی دیگه خبرا این عین جنایته نه اتفاق تاسف بار.... من از کجا می آیم که اینچنین به بوی شب آغشته ام، بوی مرگ!

Wednesday, December 7, 2005

بار دیگر شانزدهم آذر:کوشیم و بشکنیم دیوار این قفس


ار دیگر / شانزدهم آذر/  آمد و سر به سر / در قلوب مردم / شعله افکند / جنبش دانشجویی ایران/ به خون شهیدان / در ره خلقمان/ خورده سوگند / که تا آخرین نفس/ کوشیم و بشکنیم / دیوار این قفس / در ره آزادی ایران /... درست پنجاه و دو سال پیش از این در چنین روزی دانشجویان دانشگاه تهران به بهانه ورود ریچارد نیکسون به ایران و اعطای دکترای افتخاری به وی از سوی نظام پادشاهی سر کلاس های درس خود حاظر نشده و به اعتراض گسترده ای دست می زنند. اعتراضی که تاب رژیم کودتا را به کف می آورد. ارتجاع وقت به صحن دانشکده فنی دانشگاه تهران  یورش آورده و آن "سه آذر اهورایی" سنگفرشهای تا هنوز منتظر دانشگاه را با خون خود،سرخ، می آرایند... ورود معاون رئیس جمهور ایالات متحده به ایران برای نوجویان میهن ما یادآور خاطره ای تلخ بود از کودتایی با حمایت امپریالیسم و ارتجاع داخلی که موجب شکست دولت ملی و بازگشت پادشاه به کشور شد....

 
 بار دگر /شانزدهم آذر / آمد و سر به سر / در قلوبِ مردم / شعله افکند / جنبش دانشجويي ِ ايران /  به خون شهيدان / در رهِ خلقمان / خورده سوگند...





*روز واقعه

 در روز شانزدهم آذرماه سال 32 دانشجویان متحصن به بهانه سفر  ریچارد نیکسون به ایران در سر کلاس های درس خود حاظر نمی شوند و این خود کافی است تا گلوله آماج شود و یاد آن  سه آذر اهورایی را در دل تاریخ بی سرانجام میهن تا هنوز ممتد کند. احمد قندچی،مهدی (آذر) شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا.گفته اند که بزرگ نیا و شریعت رضوی در دم جان باخته اند و قندچی تا دو ساعت در حال جان دادن بوده است. این هر سه در امام زاده عبدالله به خاک سرد سپرده شدند. در فاصله کوتاهی از این همه است که پادشاه از طریق نخست وزیرش علم به پدر مصطفی بزرگ نیا که در هنگام جان باختن تنها نوزده سال داشت و در دانشکده فنی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بود تسلیت گفته و می گوید آماده اند تا دویست هزار تومان خون بها بدهند! برادر بزرگ نیا رد "پیشنهاد شاهانه" را به خاطر می آورد. « ... جواب رد دادیم.بعدا که می خواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم،مخالفت کردند تا اینکه خودم پیش سرتیپ بختیار،فرماندار نظامی رفتم و او از من تعهد گرفت که اگر اتفاقی بیفتد مسول آن باشم. من گفتم شما اگر اجازه ندهید دانشجویان خودشان این مراسم را برگزار خواهند کرد و ممکن است به کشتار دیگری منجر شود و بالاخره اجازه داد...» دور تا دور امام زاده عبدالله را تانک ها و سربازان مسلح به محاصره خود در می آورند. میزبانان نسبت به حضور آنها اعتراض شدیدی می کنند. تانکها از محل دور می شوند و جمعیت آرام می گیرد.مصطفی بزرگ نیا از پیگیران هنر و صنعت سینمای ایران بوده است. هم از این روست که در یکی از اولین فیلم های فارسی با نام "اشتباه" که سناریوی آن را نیز خود به نگارش در آورده بود جلوی دوربین می رود. این فیلم پس از جان باختن او در سینما مایاک بنا به خواست دانشجویان به نمایش در آمده است. و اما احمد قندچی در سال 1312 چشم بر جهان گشود و دانشجوی سال اول دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. در دانشگاه از پیگیرترین دانشجویان سیاسی و آگاه بوده است. او با اعلامیه های افشاگرانه سیاسی فعالیتهای خود را آغاز می کند. گفته اند که در راه انداختن اعتراضات به حضور نیکسون در ایران،قندچی نقشی فعال بازی کرده است. آن هنگام که سرب بر سینه اش گل داد،از بالای سقف، لوله شوفاژ نیز ترکیده و آب جوش موجب سوختگی سر و صورت او شده است! قندچی به وسیله عوامل تهاجم به بیمارستان شماره دو نیروی مسلح شاهنشاهی منتقل شده اما به دلیل نرسیدن به موقع خون به بدنش در همان بیمارستان دچار خونریزی شده و جان می بازد. و آذر فروزان دانشگاه تهران،آذر شریعت رضوی نیز تنها سه ماه پس از پیروزی کودتای بیست و هشتم مردادماه 32 در  روز شانزده آذر در کریدور دانشکده فنی به خون تپید... در شانزدهم آذرماه سال سی و دو آنگونه که اشاره شد،دانشجویان دانشگاه تهران،دراعتراض به تجدید روابط دیپلماتیک نظام پادشاهی با بریتانیا و آمریکا ودعوت از ریچارد نیکسسون، معاون آیزنهاورُ رئیس جمهوری وقت ایالات متحده، برای سفربه ایران،باشعارهای:" نفت مال ماست"،" دست نظامیان ازدانشگاه کوتاه" تظاهرات کرده اند.بیش از نیم قرن پیش، دانشجویان تحولخواه ایران به گلوله بسته شده و سه تن از آنها جان باخته اند. احمد قندچی دانشجوی آزادی خواه و از  هواداران دکتر محمدمصدق،مصطفی بزرگ نیا عضو کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ایران و مهدی (آذر) شریعت رضوی از کادرهای سازمان جوانان حزب توده ایران بودند که درتجاوز ارتجاع وقت به حریم دانشگاه، سرودخوان ایستادند!...

*بذرهای نخستین

به گواه تاریخ بلند بالای جنبش های دانشجویی در سراسر گیتی  در جوامعی که نهادهای مدنی به هر نحو از ایفای نقش خود در جریان سازی و کنترل حاکمیت باز مانده اند،این دانشگاه بوده است که به گونه ای ایجابی بار احزاب و سایر نهادهای مدنی را بر دوش کشیده است.بذرهای نخستین جنبش دانشجویی ایران نیز چیزی مستثنی از این همه نیست. در یک جمع بندی کلی، کارشناسان امر، تاریخ حرکتهای دانشجویی در ایران را به سه دوره مشخص تقسیم کرده اند. دوره نخست از مقطع زمانی اولین اعزام دانشجویان دولتی از سال 1301 هجری شمسی شروع می شود. دوره دوم از تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 تا کودتای بیست و هشتم مردادماه سال 32 بوده است. و دوره سوم از سالهای پس از کودتا تا پیروزی انقلاب بهمن در سال 57. بر اساس متون مستند در هر سه مقطع تاریخی فوق تفکرات و گفتمان چپ  در جنبش دانشجویی ایران به مانند دیگر نقاط جهان حرف اول را زده است.

*جمهوری نیاورید

 در 1307 هجری شمسی با تصویب مجلس و تایید رضاشاه،گروهی متشکل از 134 نفر دانشجو برای تحصیل به خارج از کشور اعزام می شوند.دانشجویان اعزامی پیش از سفر طی مراسمی به کاخ سعدآباد فرا خوانده می شوند تا رضاشاه برای آنها سخنرانی کند. شاه در بخشی از سخنان خود خطاب به این دانشجویان می گوید :«  شما را به مملکتی اعزام می کنیم که "جمهوری" است و نظام آنها با نظام ما متفاوت است.شما نباید نظام سیاسی آنها را برای ما بیاورید[!] بلکه صنعت و آداب آنها را یاد بگیرید...»  بر اساس متون مستند تاریخی،حرکتهای دانشجویی ایران پیش از تاسیس دانشگاه تهران از دهه 1300 هجری شمسی در اروپا شکل گرفته است.این دانشجویان ایرانی با گرایشهای مارکسیستی هستند که پس از اتمام تحصیلات خود به ایران بازگشته و پایه گذار سر فصل سازترین جریان های تاثیر گذار سیاسی در میهن ما می شوند. در یک هزار و هشتصد و شصت و چهار میلادی است که با تاسیس "انجمن بین المللی کارگران" بحث اتحاد سوسیالیست های جهان بالا می گیرد. انجمنی که تحت تاثیر آرای کارل مارکس قرار داشت. این انجمن در سال 1876 با بروز اختلافاتی فرو می پاشد. سه سال پس از این همه است که به مناسبت صدمین سال سقوط زندان باستیل انجمن بین المللی کارگران بار دیگر جان می گیرد. بین الملل دوم در سالهای بعد با تفکرات سوسیال دموکراسی کار خود را آغاز می کند و در بین الملل سوم (کمینترن) دیگر به یک مجمع انترناسیونالیستی کامل بدل می شود. این تکاپو در میهن ما نیز توسط تحولخواهان پی گرفته شده است. مارکسیستهای ایرانی تحت تاثیر انقلاب اکتبر 1917 و فعل و انفعالات سرزمین همسایه که حالا نظام شوراها در آن بر پاست به تاسیس "حزب کمونیست ایران" مبادرت می ورزند. هدف حزب، مبارزه با تمام نمودهای استبداد در ایران عنوان می شود.

*فرقه جمهوری انقلابی ایران، اولین گروه دانشجویان مخالف حکومت

 در یک هزار و سیصد و چهار خورشیدی است که اولین سنگ بنای متشکل یک حرکت دانشجویی مخالف حاکمیت در ایران پی ریخته می شود. جریان فرقه جمهوری انقلابی ایران به عنوان اولین گروه دانشجویی مخالف حکومت اعلام موجودیت می کند. جریانی که توسط تنی چند از دانشجویان تحولخواه ایرانی در آلمان نظیر زنده یاد دکتر تقی ارانی، احمد اسدی(اسراف) و مرتضی علوی هدایت و رهبری می شد. محور حرکتهای دانشجویی فرقه بر سوسیال دموکراسی موجود در اروپا متمرکز بوده است. زنده یاد دکتر ارانی پس از به پایان بردن تحصیلات خود با تاسیس مجله "دنیا" پایه گذار جریان سازترین جنبش فکری چپ در ایران معلق میان سنت و مدرنیته شده است. جریان فکری که بعدها در پی ریزی و تاسیس حزب توده ایران نقش به سزائی ایفا می کند. فعالیتهای دانشجویی در دانشگاه تهران پس از تاسیس حزب توده وارد فاز تکاملی دیگری شده است. مهدی بازرگان،یکمین نخست وزیر مستعفی نظام اسلامی  که در طیف دانشجویان مذهبی قرار داشت که به فرانسه اعزام شده بودند درباره این مقطع زمانی می گوید «...  حزب توده سنگر اصلی خود را در دانشگاه تهران قرار داده بود و حداکثر رفتار توده ای ها در همان سنوات 1324 تا 1330 از حکومت قوام السلطنه تا دولت ملی جناب آقای دکتر مصدق بود.ما از هر طرف،از ناحیه دانشجویان،استادان،کارمندان،پیشخدمت ها و... در محاصره بودیم. شاگردهای توده ای باشگاه دانشگاه را تصرف کرده بودند...»

*انجمن اسلامی دانشجویان،با آیت الله تا تهران

 سالها پس از این همه است که با تاسیس اولین انجمن اسلامی در دانشکده فنی دانشگاه تهران توسط پنج دانشجوی مذهبی برای جلوگیری  از نفوذ گسترده جریانهای مارکسیستی در  دانشگاههای کشور تلاش می شود. محمد حنيف نژاد، سعيد محسن، علی اصغر بديع زادگان از دیگر طیف های دین باوری هستند که بر آن بودند تنها ايدئولوژی بومی اسلام قادر به شوراندن مردم در برابر قدرت قاهر است . با چنین پیش زمینه ذهنی بود که این سه تن به تاسيس سازمان مجاهدين خلق ایران مبادرت نمودند؛  گروه های ديگر اسلامی مانند جاما، جنبش آزادی بخش مردم ايران،  و همچنين طرفداران علی شريعتی در نهضت آزادی ایران و ... در کسوت این جریانها به میدان شدند. اما تکاپوی نیروهای چپ در  دانشگاههای کشور در این مقطع تاریخی حدیثی دیگر بود. عمده تکاپوی این جریانها مربوط به اعضا و هواداران سازمان چريک های فدائی خلق ايران که با پیشگامی دانشجويانی چون بيژن جزنی، امير پرويز پويان، علی اکبر صفائی فراهانی، عباس سورکی و مسعود احمد زاده تشکيل شده بود و نیز شماری از اعضا و هواداران حزب توده ایران است...   تشکیلات  مرتبط با انجمن های اسلامی در مقطع تاریخی مذکور عملا کاری از پیش نمی برند. اما در مقطع زمانی دیگری با پشت سر گذاشتن سالهای دهه پنجاه خورشیدی و تکاپوی جریانها و سازمانهای سیاسی مورد اشاره که با پیشگامی دانشجویانی خسته از بی عملی پدران خود و غالبا با خط مشی مسلحانه به کارزار رزم شده بودند و همزمان با حضور گسترده کنفدراسیون دانشجویان ایران در اروپا و امریکا و برخی کشورهای آسیایی که در بی اعتبار کردن نظام پادشاهی در جهان نقش پرررنگی بازی کردند این انجمن های اسلامی هستند که بار دیگر حرکتهای خود را به گونه ای سازمان یافته پی می گیرند. با بالا گرفتن اعتراضات مردمی در ایران و جدی شدن آلترناتیو آیت الله خمینی در واپسین سالهای حیات نظام پادشاهی بود که این طیف از دانشجویان دین باور متمایل به خط آیت الله در راه تگزاس، هامبورگ، ژنو، پاریس،نیویورک و... به تکاپو افتادند. با پیروزی انقلاب بهمن در سال 57 بخشی از این گروهها که با نام انجمن های اسلامی به فعالیت مشغول بودند آیت الله متنفذ را از نوفل لوشاتو تا فرودگاه مهرآباد تهران همراهی کردند و تنی چند از آنها در کلیدی ترین پستهای کابینه مهدی بازرگان جای گرفتند. از هنگام پیروزی بهمن تا  آستانه "انقلاب فرهنگی" در سال 1359 بحثهای داغ تئوریک با حضور دانشجویان کنفدراسیونی که به هوای "بهار آزادی" به میهن بازگشته بودند فضای دانشگاههای کشور را آکنده بود.

*دفتر تحکیم وحدت

 با حوادث متعاقب آنچه به " انقلاب فرهنگی" مشهور شد،اخراج اساتید و دانشجویان دگراندیش و تعطیلی دانشگاههای کشور ، آرایش نیروهای بالقوه دانشجویی نیز که از شانزدهم آذرماه سال سی و دو به گونه  ای بالفعل وارد میدان شده و با پیروزی بهمن می رفتند تا فصلی دیگر از تکاپوی تاریخی خود را رقم بزنند دستخوش تعقییرات بنیادینی شد. دهه شصت خورشیدی با مختصات خاص خود احزاب و سازمانهای دگراندیش ایرانی را هم سرنوشت کرد. دفتر تحکيم وحدت، که با پیام رسمی آیت الله خمینی مبنی بر ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه  در سال پنجاه و هشت خورشیدی پا به میدان گذارده بود همچنان تنها نهاد دانشجویی همراه نظام اسلامی در این سالها بود. این تشکل تنها تشکل باقی مانده از انجمن های اسلامی دانشجویان است. با این تفاوت که دفتر تحکيمی که روزگاری در اساسنامه  خود تبعيت از اصل "ولايت فقيه" را مبنا قرار داده بود و نقشی پررنگ در خاموش کردن صدای جنبش های مستقل دانشجويی و روند "انقلاب فرهنگی" داشت، در دهه ی هفتاد خورشیدی و آن هنگام که هشت سال جنگ میهنی با عراق با نوشیدن "جام زهر" منجر به آتش بس و امضای قطعنامه ۵۹۸ توسط نظام اسلامی شد، به يک باره مسیر دیگری را برگزید.دفتر تحکیم در این مقطع تاریخی، با فاصله گرفتن هر چه بیشتر از "بنيادگرايی اسلامی"، با تابلوی بزرگ افرادی مانند عبدالکریم سروش که در سالهای اول انقلاب، همراه با مصباح یزدی در میزگردهای تلویزیونی در برابر احسان طبری می نشستند تا در مبحث خداشناسی ادله و قرائن بیاورند، "نو انديشی دينی" را سرمشق کرد.  این تشکل دانشجویی گسترده همراه با تحولات گونه گون سیاسی در دهه هفتاد و آغاز به کار دولت رفرمیست محمد خاتمی به کارزار حمایت از اصلاح طلبان داخل حاکمیت شد و در کنار دیگر گروههای موسوم به "دوم خردادی" جای گرفت.متعاقب ناکامی های پی در پی رئیس دولت اصلاح طلب بود که رئیس جمهور و تیم همراهش از سوی دفتر تحکیم که  در اپتدای کار از حامیان جدی دولت مشهور به "دولت اصلاحات" بودند و حالا گام بزرگی را برای جدایی از بدنه حاکمیت برداشته بودند، به "مماشات" و "بی عملی" در برابر تهاجم روزافزون جناح راست مذهبی متهم شدند. دو طیف عمده در این جریان دانشجویی اعلام موجودیت می کنند. پیرو همه این تحولات بود که  طیف مدرن علامه که غالبا با سویه های لیبرالی  موضعگیری هایی کم و بیش رادیکال نسبت به کل حاکمیت داشت، در حالی که اصلاح طلبان دولتی بار دیگر پشت کاندیداتوری مصطفی معین اردو زده و پس از آن از ترس آنچه به عنوان "فاشیسم" از آن یاد می کردند به سرعت پشت سر هاشمی رفسنجانی سنگر گرفتند، علنا  با اتخاذ "موضع تحریم فعال" نسبت به نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گامی دیگر برای جایگیری در کنار آنچه "اپوزیسیون" نظام اسلامی خوانده می شود برداشت.  در روند حرکت تکوینی تحکیم، در حاشیه اتمسفر به شدت لیبرالی آن، شاخه هایی از نیروهای دموکرات و چپ نیز جوانه زده و رشد کرد. در این میان باید به حضور فعال گروههای دانشجویی دیگری چون گروه حشمت الله طبرزدی،گروه آفتابکاران و... که بعضا در دانشکده اقتصاد و حقوق و علوم اجتماعی علامه ،دانشگاه پلی تکنیک( امیرکبیر)، علم و صنعت ،خواجه نصیر، برخی دانشکده ها در تبریز،مشهد،یزد،اصفهان  و... فعال هستند نیز اشاره کرد.

*مدام بر درهای بسته کوفتیم

وانگهی، با آغاز به کار دوباره دانشگاهها و پشت سر گذاشتن دهه پرالتهاب شصت در ایران،فاجعه هجدهم تیرماه  هفتاد و هشت در دومین سال سکانداری رئیس دولت رفرمیست نظام اسلامی ،خاطره تلخ واقعه شانزدهم آذرماه سال 32 را در از اذهان  زنده کرد. با این وجود  بسیاری از کارشناسان جنبش دانشجویی ایران، ابعاد فاجعه هجدهم تیرماه 78 در تهران و تبریز را قابل قیاس با واقعه شانزدهم آذرماه 32 نمی دانند. جنبش دانشجویی ایران با کسب تجارب بیش از نیم قرنی پیشینیان خود در فضای جدید کشور با آغاز به کار کابینه نهم نیز همچنان با نوسانات شهره به تکاپوی خود ادامه می دهد. به گواه صاحب نظران، هیچ یک از فعل و انفعالات مذکور در سالهایی پر التهابتر از حال جلودار حرکت تکاملی جنبش ، به بار ننشستن بذرهای بیش از نیم قرنی و رویش ناگزیر جوانه ها نبوده است، هم از این روست که 16 آذر سرد هشتاد و چهار نیز با تکاپوی دانشجویان کشور به غایت گرم می نمایاند افق پیش رو را. هنوز و همچنان "سه آذر اهورایی" پاییز سرد را با میهن زمزمه می کنند:..../ مدام بر درهای بسته کوفتیم بگشایید،نوازنده چیره دستی در آن سو می نوازد! /... 





زویا زرافشان،یکی از خیل عظیم دانشجویان ایرانی و فرزند دکتر ناصر زرافشان 

Sunday, December 4, 2005

مافيای نفت وجود دارد


 نام چهارمین گزینه پیشنهادی محمود احمدی نژاد برای تصدی پست وزارت نفت در حالی مطرح می شود که در نخستین روز معرفی رسمی گزینه چهارم به مجلس، شعار "دو" ،به معنای مخالفت، از سوی تعداد قابل توجهی از نمایندگان، جلسه صحن علنی مجلس را فرا گرفته بود. سید علی ریاض، نماینده مردم تهران و عضو هیات رئیسه کمیسیون اصل نود مجلس در گفتگو با "روز" شانس کاظم وزیری هامانه،سرپرست فعلی وزارت نفت را برای کسب رای اعتماد از مجلس بالا می بیند و تصریح می کند رد گزینه های پیشین به معنای مخالفت "نمایندگان اصولگرا" با "رئیس جمهور اصولگرا" نبوده و این رای عدم اعتماد صرفا مربوط به توانایی های گزینه های پیشنهادی پیشین محمود احمدی نژاد برای تصدی پست وزارت نفت بوده است. کمال دانشیار، رئیس کمیسیون انرژی مجلس که برخلاف بسیاری از همفکرانش به سه گزینه پیشین نیز رای مثبت داده است،نظر مساعدی نسبت به پیشنهاد چهارم رئیس جمهور دارد. دانشیار در گفتگو با "روز" از طیف اکثریت نمایندگان مجلس اسلامی می خواهد که این بار "مصالح مملکت" را در نظر بگیرند.
 *آقای دانشیار!  این پیشنهاد چهارم رئیس جمهور برای وزارت نفت را چطور ارزیابی می کنید؟
ایشان شرایط تصدی پست وزارت نفت را دارند. به دلیل تعهد و سابقه طولانی و تجربه در این حوزه شناخت خوبی از مشکلات و چالش های امروز صنعت نفت ایران دارند.در مجموعه گزینه مثبتی است.
*شما بر خلاف بسیاری از همکارانتان از سه پیشنهاد قبل هم حمایت کردید. چرا؟
به دلیل احترام به آقای رئیس جمهور ما گزینه های قبل را هم حمایت کردیم. اما نظر اکثریت مجلس چیز دیگری بود.
*چرا چیز دیگری بود؟
چون برخی از نمایندگان احساس کردند از سوی رئیس جمهور مورد مشورت قرار نگرفتند. آنها این شیوه پیشنهاد کردن را قبول نداشتند.
*برای چهارمین گزینه رایزنی های کافی صورت گرفته؟
امیدوارم!
*ولی امروز هم گویا تعداد زیادی از نمایندگان در صحن مجلس شعار دو [ مخالفت] داده اند...
این ها که همه نمایندگان نبودند. شاید نزدیک به صد نفر بودند. حدود صد و نود نماینده دیگر سکوت کرده بودند.
*شعار عمده رئیس جمهور در مورد وزارت نفت کشف و برخورد با آنچه "مافیای نفتی" خوانده شده است بود. گمان می کنید با گزینه فعلی برای وزارت نفت امکان عملی کردن برنامه های رئیس جمهور فراهم شده؟*
مافیای نفتی قطعا وجود دارد.خب،به هر حال ایشان باید شعارهای خود را اجرا کنند.وزیر انتخابی هم باید سیاستهای ایشان را اجرا کند.
*چطور می خواهند با "مافیای نفتی" برخورد کنند؟
باید این مافیا شناسایی شوند.
*یعنی هنوز شناسایی نشده؟
باید این مراحل انجام بگیرد و از طریق دادگاه و سیستم اطلاعاتی پیگیری شود.
*چه تضمینی وجود دارد که این تعقییرات به شکل گیری مافیای جدیدی در حوزه نفت منجر نشود؟
باید سه کار در دستور کار مجلس و دولت قرار بگیرد. اصلاح ساختار وزارت نفت.بهره گیری از نیروهای سالم و نظارت قوی.
*گویا  آقای وزیری هامانه با قراردادهای بیع متقابل به شدت مخالف هستند.
بله. من شنیدم که ایشان گفته اند قراردادهای بیع متقابل باید اصلاح شود. این حرف درستی است .باید قراردادهایی تدوین شود که ارزش مخازن نفتی و منافع ملی ما تامین شود.
*پس احتمال می دهید چهارمین گزینه مورد تائید مجلس قرار بگیرد؟
در مجموع امیدوارم مجلس در این مقطع حساس مصالح مملکت را در بگیرد و امور وزارت نفت به مسیر خود بازگردد.
*در این مدت که وزارتخانه با سرپرست اداره می شد،روند امور دچار نقصانی نشده؟

کارهای جاری به خوبی پیش رفته است اما کارهایی که به تصمیم گیری های بلند مدت نیاز داشته به خوبی پیش نرفته اند.



Tuesday, November 29, 2005

نه کافر، نه حيوان


مساله وضعیت هم میهنان غیر مسلمان و آنها که با عنوان "اقلیت دینی" در کشور شناخته می شوند، در طول سالهای پس از انقلاب 1979 همواره بحثی دامنه دار میان جمهوری اسلامی و محافل حقوق بشری جهان بوده است. پیرو آخرین تحولات در این رابطه،اظهارات اخیر آیت الله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان قانون اساسی که در طیف تندروترین روحانیون نظام اسلامی قرار دارد مبنی بر "حیوان" نامیدن غیر مسلمانان، موج جدیدی از واکنش ها را در این رابطه  بر انگیخته است. در این خصوص به سراغ دو تن از نمایندگان اقلیت های دینی در مجلس شورای اسلامی رفته ایم و نظر آنها را در این رابطه جویا شده ایم. یوناتن بت کلیا،نماینده آشوری ها و کلدانی ها و کورش نیکنام،نماینده زرتشتیان در مجلس به پرسش های "روز" پاسخ گفته اند.
*کورش نیکنام:منظور،انسان دور از معنویت بود
*آقای نیکنام! گمان می کنید اظهارات اخیر دبیر شورای نگهبان در رابطه با غیر مسلمانان با چه انگیزه ای صورت گرفته؟
من فکر می کنم منظور ایشان از کلمه "حیوان" در سخنانشان انسانی است که به دور از معنویت مانده است. چون در گفته های ایشان کلمه "حیوان" آمده بود،یک مقدار تنش ایجاد کرد که ما به ایشان پاسخ دادیم.
*با واژه "اقلیت" برای متدینین به ادیان دیگر موافقید؟
اقلیت به معنای کم بودن است. این واژه مربوط به تعداد و آمار افراد است. ما باید بگوییم هموطنان زرتشتی،مسیحی،مسلمان و... این متدینین هم اکنون از برخی امتیازات شهروندی محرومند. نارسایی ها در این خصوص زیاد است. در مساله استخدام مشکلات زیادی برای ما وجود دارد.
*در مسائلی مانند ارث،قصاص، شهادت و... چه؟ چون این اواخر شما بانی طرح لایحه مربوط به ارث در مجلس بودید...
بله. من فکر می کنم اینجا تناقضی در نظام وجود دارد. از یک سو حقوق ما در فصل سیزدهم قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است از سوی دیگر در این مساله به عنوان یک "کافر" برای ما حکم صادر می شود. این مساله یعنی قانون اساسی کافران را به رسمیت شناخته است! ما کافر نیستیم! ما نیز متدین به یکی از ادیان الهی هستیم. در احکام دادگاهها هم اکنون اقلیت های دینی "کافر" به حساب می آیند. ما خواستیم تا تبصره ای بر این قانون نوشته شود تا ادیان به رسمیت شناخته شده در قانون اساسی شامل حکم "کافر" در محاکم نشوند. در مورد مساله "قصاص" و "شهادت" نیز وضع به همین شکل است.
*نقض حقوق اقلیت های دینی" که از اصول اولیه اعلامیه جهانی حقوق بشر است را در این رابطه می پذیرید؟
الان شهادت یک غیر مسلمان پذیرفته نیست. خب، این نقض حقوق بشر است! البته نقض حقوق بشر به آن شکل که غربی ها از آن دم زده و به آن دامن می زنند را نمی پذیریم. ولی ما در بسیاری از موارد از حقوق شهروندی خود محروم هستیم.

*یوناتن بت کلیا:فقط "شرق" نوشت
*آقای بت کلیا! اظهارات اخیر آقای جنتی در خصوص غیر مسلمانان را چطور ارزیابی می کنید؟ 
ما فعلا مطمئن نیستیم که اظهارات منتشرشده واقعا نظر آقای جنتی هست یا نه!
*چطور در این مدت هنوز مطلع نشده اید؟
به دلیل اینکه این اظهارات را فقط "روزنامه شرق" منتشر کرده است. در هیچ روزنامه دیگری منعکس نشد.
*یعنی می خواهید بگویید...
خیر. هنوز هیچ چیز مشخص نیست.
*خب! چطوری باید مطمئن شوید؟
باید نوار این اظهارات به دست ما برسد،نوار را بررسی کنیم و بینیم که چه گفته شده است.
*در این رابطه تا کنون تماسی هم با ایشان یا دفترشان داشته اید؟
بله. با ایشان تماس گرفتیم. وقت ملاقاتی هم تعیین شد اما به دلیل اینکه دو تن از نمایندگان نتوانستند حضور بیابند قرار به وقت دیگری موکول شد.
*از طریق هیات رئیسه مساله را پیگیری نکردید؟
چرا. از هیات رئیسه خواسته ایم که مساله پیگیری شود.


Sunday, November 27, 2005

انسان بودن در مرز ناممکن

پاییز اومد. داره تموم می شه و باز زمستون. بیست و سه ساله شدم! چقدر زیاد. فکرم نمی تونم بهش بکنم چه برسه به زبونش بیارم. دانشگاه خیلی سوت و کوره. مثه خیابون مثه روزنامه مثه تاکسی مثه اتوبوس.. انگار یه قرص مسکن قوی به همه زدن. میان .می رن. دختربازی،پسربازی، بنگ،حشیش،سیگار،حرفای خیلی چرت و پرت،حالا یه ذره چرت و پرت بود ایراد نداشت... خلاصه وضع این شکلیه. من سرم به کار خودمه . کارام و فکرایی که بعضی وقتا به شکل جدی توو سرم میاد. انگیزه رو باید پیدا کرد. معتقدم تووی هر شرایطی امکان پیدا کردن انگیزه بره کسی که یه آرمان یا اصلا یه هدفی داره توو زندگی آسونه. "آرمان" همون چیزیه که تموم این سالها جریان حساب شده ای در کار تخریبش بود تا روند حرکت رو به اونجایی ببره که می خواست... به هر حال پرسشها بره من خیلی زیاده. بعضی وقتا به همه چیز شک می کنم و بعضی وقت ها هم یقین. خیلی سعی دارم که نگاهی توام با مدارا و به قول معروف دموکرات ماب به اطرافم و نظرات مختلف داشته باشم ولی کار خیلی سختیه. باید در یک میانه ای به هر حال حرکت کرد و نوشت و حرف زد. از منفعل بودن بیزارم. از هوچی بازی خوشم نمی یاد... اوون بالا نوشتم که "تقوای ما خاموشی نیست" و واقعا به این مساله معتقدم. حالا چقدر بضاعت عمل کردن بهشو دارم،هنوز نمی دونم... قرار نیست با هیچی چیزی رو به کسی ثابت کرد. قرار نیست که هیچ اتفاق خاصی بیفته،قرار نیست دیگه کسی "چه گورا" شه... فقط باید "انسان" بود. با همه پیچیدگی های انسانی و حرکت در مرز این انسانیت چقدر دشوار شده...انسانیت

Saturday, November 26, 2005

!تقدیر چنان رفت وناگزیر همان بود



از پس ارانی ها و آریان پور ها، به یاد دکتر سعید شاملو، پدر

 روانشناسی بالینی ایران

Albert Einstein

“Try not to become a man of success but rather try to

become a man of value”

عجب برگریزانی شده است! دیروز مصطفی اسکویی رفت،نعمت آغاسی،منوچهر آتشی و حالا مرتضی ممیز... باز هم مانند همیشه دیر شد! باز هم فرصت یاد کردن حواله شد به پس از رفتن . ماههایی پیش از کوچ ابدی دکتر سعید شاملو با او تماس گرفتم و خواستم که گپ و گفتی کوتاه با او داشته باشم. گفت که در طول این سالها با هیچ کجا حرفی نزده و مایل نیست با رسانه هایی که در جمهوری اسلامی فعالیت می کنند سخنی بگوید. برایش از رسانه های نسبتا مستقل گفتم و تشنگی نسل جوان به شنیدن برخی صداها در شرایط فعلی....هر چه کردم اما او زیر بار انجام گفتگو نرفت. تنها گفت، « دیگر مدتهاست که از ما گذشته است! ....»

 *دکتر تقی ارانی و پیشگامان روانشناسی مدرن ایران





 از عمر روانشناسی در غرب، حدود 126 سال و در ایران به یک معنی حدود 80 سال و به معنی دیگر حدود 40 سال می گذرد. اما این تاریخ کوتاه در ایران، به گفته پژوهشگر و روانشناس برجسته کشورمان، دکتر حبیب الله قاسم زاده، تاریخی بوده است پرحادثه و افتخار آفرین . این روانشناس ایرانی در سخنرانی که به یاد استاد، دوست و همکار فقیدش، دکتر سعید شاملو در مرکز روانشناسی بالینی، گروه روان پزشکی بیمارستان روزبه ایراد کرد، از افرادی نام برد که پرچمدار این حرکت علمی بودند. هم آنان که سخت شیفته علم و دانش و فرهنگ و آزادگی بودند و جملگی با تمام نیرو سعی کردند آموخته ها و دریافت های خود را، سخاوتمندانه به نسل های جدید منتقل کنند. قاسم زاده در میان این پیشگامان تحول خواه ایران ، از زنده یاد دکتر تقی ارانی نام برد . از دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمد باقر هوشیار.  او این سه تن را بنیان گذاران روانشناسی در ایران معرفی کرد . « نخستین کتاب روانشناسی را دکتر ارانی به رشته تحریر در آورد ( در سال 1927 میلادی ، 1305 هجری شمسی ، حدود 78 سال پیش ) : تحت عنوان "پسیکولوژی یا علم روح" . » به گفته قاسم زاده شیوه برخورد زنده یاد دکتر ارانی ، متاثر از نظریه های فیزیولوژیک و فیزیکالیستی اروپای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است . و از این نظر که برای نخستین بار در مورد فرایند ها و مفاهیم روانی مانند تاثرات ، تجسمات ، احساس ، ادراک ، توجه ، حافظه ، تفکر ، تشخیص و تعمیم ، حکم و استدلال ، زبان ، اراده و غیره تویحاتی در چهارچوب علوم جدید و به زبان فارسی ارائه می دهد ، جالب توجه است. او خصوصا بر دو وجه کتاب دکتر ارانی انگشت گذارد  ، « 1- او پس از توضیح هر یک از عملکردها و کارکردهای روانی ، نکات مربوط به "پداگوژی" آنها را بر می شمارد . 2 – در آخر کتاب ، بحثی تحت عنوان " اکمل تجلیات روح " ، می گشاید و در آن بحث ، به مذهب ،صنایع مستظرفه ،علوم عملی ، و قوانین و نوامیس اجتماعی و اخلاق می پردازد . و بدین ترتیب ، روانشناسی را در ارتباط با سایر حیطه های فرهنگی ، هنری و معرفت شناسی قرار می دهد .» این شاگرد و همراه زنده یاد دکتر امیرحسین آریان پور ، در ادامه سخنان خود به نقش و حضور دکتر هوشیار ، دکتر سیاسی و.. در این مسیر سنگلاخ اشاره و زوایای مهم فعالیت های این پیشگامان را تشریح کرد .

*دکتر سعید شاملو، بنیانگذار روانشناسی بالینی در ایران

  دکترسعید شاملو، استاد روانشناسی بالینی فقید ایران، پس از اتمام دوره تحصیلات دانشگاهی در امریکا، در سال 1340 به دانشگاه ملی ( شهید بهشتی) می پیوندد و در سال 1342 وارد گروه روانشناسی دانشگاه تهران می شود . او نخستین درس "روانشناسی مرضی" را در سال 1345 ، عهده دار شده است. او را بنیان گذار روانشناسی بالینی در ایران دانسته اند. کتاب" روشهای نو در روانکاوی" اثر کارن هورنای را شاملو در سال 1343 ترجمه می کند. و نخستین کتاب درسی "روانشناسی بالینی به وسیله او در سال 1350، به رشته تحریر در آمد. افق باز نگاه شاملو به مسائل مهم اجتماعی، رویکرد او به روانشناسی ارتباطات فردی و گروهی،بن بست های مساله زناشویی،پیچیدگی های  مبحث جنسیت،پدیده طبیعی همجنسگرایی و... از او چهره ای" اهل امروز" را نمودار می کند. حبیب الله قاسم زاده درباره استاد سفرکرده خود می گوید : « در واقع ، رکن اصلی روان شناسی بالینی را در ایران ، او تشکیل می داد . نام روانشناسی بالینی با نام دکتر شاملو چنان گره خورده بود که هر جا و هر موقع سخن از روانشناسی بالینی می رفت ، اسم دکتر شاملو به شکلی خود آیند، به ذهن متبادر می شد. نقش او تنها تالیف و تحقیق و آموزش نبود، بلکه در تاسیس و راه اندازی اولین کلینیک روانشناسی بالینی و مرکز مشاوره در دانشگاه تهران، انجمن روانشناسی ایران، رهگشا، مبتکر و پیشقدم بود.» قاسم زاده ، ضمن تصریح این مطلب که از لحاظ اعتقاد به اهمیت و نقش روانشناسی بالینی در زندگی مردم و حل مشکلات روانی، کسی را همپای دکتر شاملو ندیده است، اضافه کرد که شاملو، اعتقادی عمیق به علم روانشناسی بالینی داشت. «... سال سوم دوره کارشناسی بودیم که ما را به بیمارستان دکتر رضاعی برد. با نیروی خستگی ناپذیری در صدد بود که مرزهای عبور ناپذیر تفکر و بازخوردها را در نوردد و نقش روانشناسان را در سیستم درمانی و بهداشتی جامعه برجسته سازد... »

*من با دوچشم خویش،دیدم که جانم می رود...
  
 این استاد پیشگام روانشناسی بالینی ایران، از سال 1353 در بیمارستان روزبه ایران مشغول به کار بوده است.انقلاب بهمن پیروز می شود.شوری به میانه است اما نقش رویا در سرابی ژرف اندوده می شود... تلاطمات  سیاسی دهه شصت خورشیدی فرا می رسد.سال بد.سال باد،بار دیگر مکرر شده و استاد با چشمی اشکبار، عزیزترین دانشجویان خود را در زندان ها تا آستانه ناگزیر بدرقه می کند... «.../ من با دو چشم خویش، دیدم که جانم می رود!/ ....» سعید شاملو، در یک هزار و سیصد وهفتاد و سه خورشیدی به شکل ناگهانی با بازنشستگی اجباری و غافلگیرانه از سوی مسئولان وقت دانشگاه و گروه علمی خود مواجه شده است. از این تاریخ به بعد است که در دانشگاه بهزیستی و علوم توانبخشی، فعالیتهای علمی خود را پی می گیرد و منشا خدمات ارزنده ای در این دانشگاه می شود. خصوصیات بارز دکتر شاملو اما تنها منحصر به شخصیت علمی پر رنگ او نبود، آنگونه که یارانش واگویه می کنند، خصوصیات بارز شخصیت او استقلال رای، صداقت و شهامت علمی و انسانی، علاقه مندی به مسائل اجتماعی و فرهنگی، تشویق نسل جوان و حمایت از آنها و احساس مسئولیت درباره تامین زندگی آنها، پایداری در روابط انسانی، بزرگ شمردن بزرگان علم و دانش و سمت گیری مشخص در مسائل علمی  در این میانه قابل تامل است. او خود، در گفتگویی با "خبرنامه انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران" می گوید، «... به نظر من مهم ترین علم دنیا روانشناسی است که شامل تمامیت انسان می شود. هیچ چیزی نیست که راجع به آن صحبت کنید اعم از جسم، روان، سیاست، اقتصاد، پول، تحصیلات و غیره که یک بعد روانشناسی نداشته باشد...»

*بر دوش غولان

دکتر قاسم زاده  در پایان سخنان خود که مشروح آن در "فصلنامه تازه های علوم و اعصاب" نیز منعکس شده است، تصریح می کند، «اگر می توانیم افق هایی را ببینیم، بدین علت است که بر دوش غولان جای گرفته ایم. امیدوارم موفقیت های خود را صرفا به حساب شخصیت خود نگذاریم، ما از پس دانشمندان بزرگی چون ارانی ها،هوشیارها ،سیاسی ها ، صناعی ها ، آریان پورها ، براهنی ها ، اخوت ها ، وهاب زاده ها و شاملوها این راه را می سپریم .  اگر همواری ای در راه می بینیم و یا اگر چراغی فرا راه خود، برافروخته می بینم، پیشینیان برای ما هموار کرده اند و بر افروخته اند، ما نیز سعی کنیم چنان کنیم که آنها کردند.»اوحاصل این همه را چنین بیان کرد: « نجات، تنها در دخالت دادن اراده در نظم جهانی است که گاه با ما به ستیز بر می خیز...» او به حافظه پرحجم و گاه پردرد تاریخ معاصر میهن اشاره کرده و از قول "هملت" می گوید:« تقدیر چنان رفت و ناگزیر همان بود» و به قول "بامداد" میهنمان در شعر "در آستانه" :".../ فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود اما یگانه بود و هیچ کم نداشت ! / ...