Tuesday, November 29, 2005

نه کافر، نه حيوان


مساله وضعیت هم میهنان غیر مسلمان و آنها که با عنوان "اقلیت دینی" در کشور شناخته می شوند، در طول سالهای پس از انقلاب 1979 همواره بحثی دامنه دار میان جمهوری اسلامی و محافل حقوق بشری جهان بوده است. پیرو آخرین تحولات در این رابطه،اظهارات اخیر آیت الله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان قانون اساسی که در طیف تندروترین روحانیون نظام اسلامی قرار دارد مبنی بر "حیوان" نامیدن غیر مسلمانان، موج جدیدی از واکنش ها را در این رابطه  بر انگیخته است. در این خصوص به سراغ دو تن از نمایندگان اقلیت های دینی در مجلس شورای اسلامی رفته ایم و نظر آنها را در این رابطه جویا شده ایم. یوناتن بت کلیا،نماینده آشوری ها و کلدانی ها و کورش نیکنام،نماینده زرتشتیان در مجلس به پرسش های "روز" پاسخ گفته اند.
*کورش نیکنام:منظور،انسان دور از معنویت بود
*آقای نیکنام! گمان می کنید اظهارات اخیر دبیر شورای نگهبان در رابطه با غیر مسلمانان با چه انگیزه ای صورت گرفته؟
من فکر می کنم منظور ایشان از کلمه "حیوان" در سخنانشان انسانی است که به دور از معنویت مانده است. چون در گفته های ایشان کلمه "حیوان" آمده بود،یک مقدار تنش ایجاد کرد که ما به ایشان پاسخ دادیم.
*با واژه "اقلیت" برای متدینین به ادیان دیگر موافقید؟
اقلیت به معنای کم بودن است. این واژه مربوط به تعداد و آمار افراد است. ما باید بگوییم هموطنان زرتشتی،مسیحی،مسلمان و... این متدینین هم اکنون از برخی امتیازات شهروندی محرومند. نارسایی ها در این خصوص زیاد است. در مساله استخدام مشکلات زیادی برای ما وجود دارد.
*در مسائلی مانند ارث،قصاص، شهادت و... چه؟ چون این اواخر شما بانی طرح لایحه مربوط به ارث در مجلس بودید...
بله. من فکر می کنم اینجا تناقضی در نظام وجود دارد. از یک سو حقوق ما در فصل سیزدهم قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است از سوی دیگر در این مساله به عنوان یک "کافر" برای ما حکم صادر می شود. این مساله یعنی قانون اساسی کافران را به رسمیت شناخته است! ما کافر نیستیم! ما نیز متدین به یکی از ادیان الهی هستیم. در احکام دادگاهها هم اکنون اقلیت های دینی "کافر" به حساب می آیند. ما خواستیم تا تبصره ای بر این قانون نوشته شود تا ادیان به رسمیت شناخته شده در قانون اساسی شامل حکم "کافر" در محاکم نشوند. در مورد مساله "قصاص" و "شهادت" نیز وضع به همین شکل است.
*نقض حقوق اقلیت های دینی" که از اصول اولیه اعلامیه جهانی حقوق بشر است را در این رابطه می پذیرید؟
الان شهادت یک غیر مسلمان پذیرفته نیست. خب، این نقض حقوق بشر است! البته نقض حقوق بشر به آن شکل که غربی ها از آن دم زده و به آن دامن می زنند را نمی پذیریم. ولی ما در بسیاری از موارد از حقوق شهروندی خود محروم هستیم.

*یوناتن بت کلیا:فقط "شرق" نوشت
*آقای بت کلیا! اظهارات اخیر آقای جنتی در خصوص غیر مسلمانان را چطور ارزیابی می کنید؟ 
ما فعلا مطمئن نیستیم که اظهارات منتشرشده واقعا نظر آقای جنتی هست یا نه!
*چطور در این مدت هنوز مطلع نشده اید؟
به دلیل اینکه این اظهارات را فقط "روزنامه شرق" منتشر کرده است. در هیچ روزنامه دیگری منعکس نشد.
*یعنی می خواهید بگویید...
خیر. هنوز هیچ چیز مشخص نیست.
*خب! چطوری باید مطمئن شوید؟
باید نوار این اظهارات به دست ما برسد،نوار را بررسی کنیم و بینیم که چه گفته شده است.
*در این رابطه تا کنون تماسی هم با ایشان یا دفترشان داشته اید؟
بله. با ایشان تماس گرفتیم. وقت ملاقاتی هم تعیین شد اما به دلیل اینکه دو تن از نمایندگان نتوانستند حضور بیابند قرار به وقت دیگری موکول شد.
*از طریق هیات رئیسه مساله را پیگیری نکردید؟
چرا. از هیات رئیسه خواسته ایم که مساله پیگیری شود.


Sunday, November 27, 2005

انسان بودن در مرز ناممکن

پاییز اومد. داره تموم می شه و باز زمستون. بیست و سه ساله شدم! چقدر زیاد. فکرم نمی تونم بهش بکنم چه برسه به زبونش بیارم. دانشگاه خیلی سوت و کوره. مثه خیابون مثه روزنامه مثه تاکسی مثه اتوبوس.. انگار یه قرص مسکن قوی به همه زدن. میان .می رن. دختربازی،پسربازی، بنگ،حشیش،سیگار،حرفای خیلی چرت و پرت،حالا یه ذره چرت و پرت بود ایراد نداشت... خلاصه وضع این شکلیه. من سرم به کار خودمه . کارام و فکرایی که بعضی وقتا به شکل جدی توو سرم میاد. انگیزه رو باید پیدا کرد. معتقدم تووی هر شرایطی امکان پیدا کردن انگیزه بره کسی که یه آرمان یا اصلا یه هدفی داره توو زندگی آسونه. "آرمان" همون چیزیه که تموم این سالها جریان حساب شده ای در کار تخریبش بود تا روند حرکت رو به اونجایی ببره که می خواست... به هر حال پرسشها بره من خیلی زیاده. بعضی وقتا به همه چیز شک می کنم و بعضی وقت ها هم یقین. خیلی سعی دارم که نگاهی توام با مدارا و به قول معروف دموکرات ماب به اطرافم و نظرات مختلف داشته باشم ولی کار خیلی سختیه. باید در یک میانه ای به هر حال حرکت کرد و نوشت و حرف زد. از منفعل بودن بیزارم. از هوچی بازی خوشم نمی یاد... اوون بالا نوشتم که "تقوای ما خاموشی نیست" و واقعا به این مساله معتقدم. حالا چقدر بضاعت عمل کردن بهشو دارم،هنوز نمی دونم... قرار نیست با هیچی چیزی رو به کسی ثابت کرد. قرار نیست که هیچ اتفاق خاصی بیفته،قرار نیست دیگه کسی "چه گورا" شه... فقط باید "انسان" بود. با همه پیچیدگی های انسانی و حرکت در مرز این انسانیت چقدر دشوار شده...انسانیت

Saturday, November 26, 2005

!تقدیر چنان رفت وناگزیر همان بود



از پس ارانی ها و آریان پور ها، به یاد دکتر سعید شاملو، پدر

 روانشناسی بالینی ایران

Albert Einstein

“Try not to become a man of success but rather try to

become a man of value”

عجب برگریزانی شده است! دیروز مصطفی اسکویی رفت،نعمت آغاسی،منوچهر آتشی و حالا مرتضی ممیز... باز هم مانند همیشه دیر شد! باز هم فرصت یاد کردن حواله شد به پس از رفتن . ماههایی پیش از کوچ ابدی دکتر سعید شاملو با او تماس گرفتم و خواستم که گپ و گفتی کوتاه با او داشته باشم. گفت که در طول این سالها با هیچ کجا حرفی نزده و مایل نیست با رسانه هایی که در جمهوری اسلامی فعالیت می کنند سخنی بگوید. برایش از رسانه های نسبتا مستقل گفتم و تشنگی نسل جوان به شنیدن برخی صداها در شرایط فعلی....هر چه کردم اما او زیر بار انجام گفتگو نرفت. تنها گفت، « دیگر مدتهاست که از ما گذشته است! ....»

 *دکتر تقی ارانی و پیشگامان روانشناسی مدرن ایران





 از عمر روانشناسی در غرب، حدود 126 سال و در ایران به یک معنی حدود 80 سال و به معنی دیگر حدود 40 سال می گذرد. اما این تاریخ کوتاه در ایران، به گفته پژوهشگر و روانشناس برجسته کشورمان، دکتر حبیب الله قاسم زاده، تاریخی بوده است پرحادثه و افتخار آفرین . این روانشناس ایرانی در سخنرانی که به یاد استاد، دوست و همکار فقیدش، دکتر سعید شاملو در مرکز روانشناسی بالینی، گروه روان پزشکی بیمارستان روزبه ایراد کرد، از افرادی نام برد که پرچمدار این حرکت علمی بودند. هم آنان که سخت شیفته علم و دانش و فرهنگ و آزادگی بودند و جملگی با تمام نیرو سعی کردند آموخته ها و دریافت های خود را، سخاوتمندانه به نسل های جدید منتقل کنند. قاسم زاده در میان این پیشگامان تحول خواه ایران ، از زنده یاد دکتر تقی ارانی نام برد . از دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمد باقر هوشیار.  او این سه تن را بنیان گذاران روانشناسی در ایران معرفی کرد . « نخستین کتاب روانشناسی را دکتر ارانی به رشته تحریر در آورد ( در سال 1927 میلادی ، 1305 هجری شمسی ، حدود 78 سال پیش ) : تحت عنوان "پسیکولوژی یا علم روح" . » به گفته قاسم زاده شیوه برخورد زنده یاد دکتر ارانی ، متاثر از نظریه های فیزیولوژیک و فیزیکالیستی اروپای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است . و از این نظر که برای نخستین بار در مورد فرایند ها و مفاهیم روانی مانند تاثرات ، تجسمات ، احساس ، ادراک ، توجه ، حافظه ، تفکر ، تشخیص و تعمیم ، حکم و استدلال ، زبان ، اراده و غیره تویحاتی در چهارچوب علوم جدید و به زبان فارسی ارائه می دهد ، جالب توجه است. او خصوصا بر دو وجه کتاب دکتر ارانی انگشت گذارد  ، « 1- او پس از توضیح هر یک از عملکردها و کارکردهای روانی ، نکات مربوط به "پداگوژی" آنها را بر می شمارد . 2 – در آخر کتاب ، بحثی تحت عنوان " اکمل تجلیات روح " ، می گشاید و در آن بحث ، به مذهب ،صنایع مستظرفه ،علوم عملی ، و قوانین و نوامیس اجتماعی و اخلاق می پردازد . و بدین ترتیب ، روانشناسی را در ارتباط با سایر حیطه های فرهنگی ، هنری و معرفت شناسی قرار می دهد .» این شاگرد و همراه زنده یاد دکتر امیرحسین آریان پور ، در ادامه سخنان خود به نقش و حضور دکتر هوشیار ، دکتر سیاسی و.. در این مسیر سنگلاخ اشاره و زوایای مهم فعالیت های این پیشگامان را تشریح کرد .

*دکتر سعید شاملو، بنیانگذار روانشناسی بالینی در ایران

  دکترسعید شاملو، استاد روانشناسی بالینی فقید ایران، پس از اتمام دوره تحصیلات دانشگاهی در امریکا، در سال 1340 به دانشگاه ملی ( شهید بهشتی) می پیوندد و در سال 1342 وارد گروه روانشناسی دانشگاه تهران می شود . او نخستین درس "روانشناسی مرضی" را در سال 1345 ، عهده دار شده است. او را بنیان گذار روانشناسی بالینی در ایران دانسته اند. کتاب" روشهای نو در روانکاوی" اثر کارن هورنای را شاملو در سال 1343 ترجمه می کند. و نخستین کتاب درسی "روانشناسی بالینی به وسیله او در سال 1350، به رشته تحریر در آمد. افق باز نگاه شاملو به مسائل مهم اجتماعی، رویکرد او به روانشناسی ارتباطات فردی و گروهی،بن بست های مساله زناشویی،پیچیدگی های  مبحث جنسیت،پدیده طبیعی همجنسگرایی و... از او چهره ای" اهل امروز" را نمودار می کند. حبیب الله قاسم زاده درباره استاد سفرکرده خود می گوید : « در واقع ، رکن اصلی روان شناسی بالینی را در ایران ، او تشکیل می داد . نام روانشناسی بالینی با نام دکتر شاملو چنان گره خورده بود که هر جا و هر موقع سخن از روانشناسی بالینی می رفت ، اسم دکتر شاملو به شکلی خود آیند، به ذهن متبادر می شد. نقش او تنها تالیف و تحقیق و آموزش نبود، بلکه در تاسیس و راه اندازی اولین کلینیک روانشناسی بالینی و مرکز مشاوره در دانشگاه تهران، انجمن روانشناسی ایران، رهگشا، مبتکر و پیشقدم بود.» قاسم زاده ، ضمن تصریح این مطلب که از لحاظ اعتقاد به اهمیت و نقش روانشناسی بالینی در زندگی مردم و حل مشکلات روانی، کسی را همپای دکتر شاملو ندیده است، اضافه کرد که شاملو، اعتقادی عمیق به علم روانشناسی بالینی داشت. «... سال سوم دوره کارشناسی بودیم که ما را به بیمارستان دکتر رضاعی برد. با نیروی خستگی ناپذیری در صدد بود که مرزهای عبور ناپذیر تفکر و بازخوردها را در نوردد و نقش روانشناسان را در سیستم درمانی و بهداشتی جامعه برجسته سازد... »

*من با دوچشم خویش،دیدم که جانم می رود...
  
 این استاد پیشگام روانشناسی بالینی ایران، از سال 1353 در بیمارستان روزبه ایران مشغول به کار بوده است.انقلاب بهمن پیروز می شود.شوری به میانه است اما نقش رویا در سرابی ژرف اندوده می شود... تلاطمات  سیاسی دهه شصت خورشیدی فرا می رسد.سال بد.سال باد،بار دیگر مکرر شده و استاد با چشمی اشکبار، عزیزترین دانشجویان خود را در زندان ها تا آستانه ناگزیر بدرقه می کند... «.../ من با دو چشم خویش، دیدم که جانم می رود!/ ....» سعید شاملو، در یک هزار و سیصد وهفتاد و سه خورشیدی به شکل ناگهانی با بازنشستگی اجباری و غافلگیرانه از سوی مسئولان وقت دانشگاه و گروه علمی خود مواجه شده است. از این تاریخ به بعد است که در دانشگاه بهزیستی و علوم توانبخشی، فعالیتهای علمی خود را پی می گیرد و منشا خدمات ارزنده ای در این دانشگاه می شود. خصوصیات بارز دکتر شاملو اما تنها منحصر به شخصیت علمی پر رنگ او نبود، آنگونه که یارانش واگویه می کنند، خصوصیات بارز شخصیت او استقلال رای، صداقت و شهامت علمی و انسانی، علاقه مندی به مسائل اجتماعی و فرهنگی، تشویق نسل جوان و حمایت از آنها و احساس مسئولیت درباره تامین زندگی آنها، پایداری در روابط انسانی، بزرگ شمردن بزرگان علم و دانش و سمت گیری مشخص در مسائل علمی  در این میانه قابل تامل است. او خود، در گفتگویی با "خبرنامه انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران" می گوید، «... به نظر من مهم ترین علم دنیا روانشناسی است که شامل تمامیت انسان می شود. هیچ چیزی نیست که راجع به آن صحبت کنید اعم از جسم، روان، سیاست، اقتصاد، پول، تحصیلات و غیره که یک بعد روانشناسی نداشته باشد...»

*بر دوش غولان

دکتر قاسم زاده  در پایان سخنان خود که مشروح آن در "فصلنامه تازه های علوم و اعصاب" نیز منعکس شده است، تصریح می کند، «اگر می توانیم افق هایی را ببینیم، بدین علت است که بر دوش غولان جای گرفته ایم. امیدوارم موفقیت های خود را صرفا به حساب شخصیت خود نگذاریم، ما از پس دانشمندان بزرگی چون ارانی ها،هوشیارها ،سیاسی ها ، صناعی ها ، آریان پورها ، براهنی ها ، اخوت ها ، وهاب زاده ها و شاملوها این راه را می سپریم .  اگر همواری ای در راه می بینیم و یا اگر چراغی فرا راه خود، برافروخته می بینم، پیشینیان برای ما هموار کرده اند و بر افروخته اند، ما نیز سعی کنیم چنان کنیم که آنها کردند.»اوحاصل این همه را چنین بیان کرد: « نجات، تنها در دخالت دادن اراده در نظم جهانی است که گاه با ما به ستیز بر می خیز...» او به حافظه پرحجم و گاه پردرد تاریخ معاصر میهن اشاره کرده و از قول "هملت" می گوید:« تقدیر چنان رفت و ناگزیر همان بود» و به قول "بامداد" میهنمان در شعر "در آستانه" :".../ فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود اما یگانه بود و هیچ کم نداشت ! / ...

Thursday, November 24, 2005

ابوالقاسم لاهوتى،شاعری رانده از وطن


این مطلب در "شرق" منتشر شده. از کسانی مثل لاهوتی خیلی بیشتر از اینا می شه نوشت. مجال تنگ حرکت روی سیم های خاردار اگر بگذارد...

ابولقاسم الهامی متخلص به"لاهوتی"،شاعر،سخنور،روزنامه نگار،فعال انقلابی و نمایشنامه نویس شهره ایران،در یک هزار و دویست و شصت و چهار خورشیدی در شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود. کودکی لاهوتی همراه با تنگ دستی پدر شاعر و روشنفکرش سپری شد. هم از این روست که او در همان کودکی به ناگزیر برای کار راهی کارگاههای مختلف کفاشی،پارچه بافی و آهنگری شده است. پدر اما کم نگذاشته و در حین عرقریزان برای معاش در کار سوادآموزی وی فعال بوده است. همزمان با فصل نوجوانی است که فعالیتهای سیاسی و اجتماعی لاهوتی آغاز می شود. ابولقاسم لاهوتی، از همان نوجوانی شعر گفتن را آغاز کرده است. در پانزده سالگی نخستین شعر او در نشریه تربیت منتشر می شود. در دوره اقامت او در شهر استانبول با روشنفکران شاخصی چون عشقی،فرخی یزدی،ملک الشعراء،سعید نفیسی،علی دشتی و... حشر و نشر داشته است. در این مقطع زمانی از سوی محافل سری انقلابی "فراموشخانه" به تهران دعوت می شود.




او در مقطعی از فعالیتهای خود ریاست ژاندارمری تبریز را نیز بر عهده داشته است. لاهوتی پس از کودتای سال ۱۲۹۹ و خلع دودمان قاجار،همراه با افسران انقلابی،دست به کودتا می زند و شهر تبریز را فتح می کنند. اما بر اثر خیانت ها در رویارویی با ضد کودتا شکست خورده و به همراه تنی چند از جنگجویان در سال ۱۳۰۰ به طور تاکتیکی به خاک اتحاد شوروی پناهنده می شود. لاهوتی در اتحاد شوروی مدتی مسئول عملیات نظامی در مرزهای چین و شوروی و مدتی نیز عضو کنگره مبارزه با فاشیسم بوده است. چندی در استالینگراد رحل اقامت افکند و پس از آن در ماه ژوئن 1947 به ریاست آکادمی علوم تاجیکستان و تئاتر بزرگ دراماتیک تاجیکستان در شهر خجند رسید.در همین مقطع زمانیست که او به ریاست تشریفات شوروی برگزیده شده و پس از آن به عنوان استاد دانشکده شرق شناسی و آموزگار زبان فارسی در دانشگاه مسکو مشغول به تدریس بوده است. گویا شاعر از وطن رانده شده ایران برای مدتی نیز در سمت وزیر فرهنگ تاجیکستان به کار مشغول بوده است.  در "از دیدار خویشتن" احسان طبری پژوهشگر سفرکرده میهن، روایتمان می کند که لاهوتی در مسکو با حرمت زیسته است. «در خانه ای عظیم و چند طبقه ی موسوم به "سرای دولت" که خود شهری است، آپارتمان پنج اطاقه داشت،یعنی چیزی که در آن ایام مسکو،تجمل بزرگی بود،زیرا پس از جنگ گاه دو خانوار خویشاوند تنها در یک اطاق به سر می بردند. لاهوتی در این خانه با همسر خود و فرزندان خود عطیه و دلیر و گیو و لی لی به سر می بردند. همسر لاهوتی زنی ادیب بود و به روسی شعر می سرود...» خصائل شخصی لاهوتی را طبری "تند خو و دوستی گسل و غالبا بسیار مهربان و حساس" عنوان کرده است. و اما بخش زیادی از وقت لاهوتی و همسرش در شوروی بر سر ترجمه اثر سترگ پیر توس به زبان روسی گذشت.آنگونه که صاحب نظران روایت کرده اند،ابولقاسم لاهوتی نخستین شاعری است که مواضع "انقلابی" و "رنجبری" را وارد شعر فارسی کرده است. دیوان کامل این شاعر پیشگام ایرانی در بازار نشر موجود است. زندگی لاهوتی در شوروی دوران استالین چون بسیاری دیگر از فرهیختگان آن دیار با بحرانهایی نیز همراه بود.طبری ، در این باره می گوید  « رنجش او هرگز از سوسیالیسم نبود که بدان و به شخصیت لنین عشق می ورزید و بیهوده نیست که او را نخستین شاعر پرولتاریای ایران نام نهاده اند.رنجش او از رفتار برخی مقامات دولتی با خود بود.تشخیص اینکه چه چیز در این میان نقش بازی کرده مشکل است...» در اپتدای قدرت گرفتن استالین با وجودی که لاهوتی زبان روسی نمی دانسته، استالین او را تا مقام معاونت ماکسیم گورکی که آن زمان رئیس اتحادیه نویسندگان شوروی بود  ارتقا داده است. کاری که بسیاری از ادیبان نامی را علیه او تحریک  می کند. « پس از آنکه استالین بر مخالفان "چپ" و "راست" پیروز شد و چنان که رسم روزگار است همه به عتبه بوسی قهرمان پیروزمند روی نهادند،استالین از لاهوتی روی برتافت و او را فراموش کرد.» گر چه خود لاهوتی همواره بر این باور بود که ویا چسلاو مولوتف در افول ستاره اقبالش موثر بوده است اما فیلسوف فقید نویسنده "از دیدار خویشتن" به یاد می آورد که پس از درگذشت استالین،هنگام وزارت امور خارجه ی مولوتف، لاهوتی را به تالار مجلل آسمان خراش وزارت خارجه فرا خواندند،او را در آغوش گرفته و "مغضوبیت" لاهوتی را ثمره ی تحریکات لاورنتی پاولویچ بریا،وزیر معدوم امنیت استالین دانسته و به لاهوتی اتومبیل و ویلای دولتی و امکان طبع آثار به همه زبان ها را دادند.... دوران استالینیسم، با خاموشی زودهنگام رهبر انقلاب اکتبر آغاز می شود.دورانی پر التهاب برای غالب روشنفکران اتحاد شوروی از جمله شاعر ایرانی مهاجر؛ با این همه، یکی از مستشرقین روس سالها پس از درگذشت استالین در شهر دوشنبه فاش ساخته است که بریا دو بار نام لاهوتی را در فهرست کسانی که باید معدوم شوند،برای تصویب به استالین داده است و استالین هر دو بار روی اسم لاهوتی خط کشیده است!   در طول اقامت این هنرمند ایرانی در شوروی او کمک های شایانی به تئاتر تاجیکستان نیز انجام داده است. ایجاد نخستین اپرا در تاجیکستان و به نگارش در آوردن نمایشنامه های "کاوه آهنگر" و "پری بخت" از جمله اقدامات لاهوتی در این شهر است. او همچنین اقدام به ترجمه نمایشنامه های مشهوری از شکسپیر،پوشکین و... در آنجا کرده است.هم از این روست که هنرمندان تاجیکستان به پاس خدمات لاهوتی به ایجاد تئاتر در آنجا،نخستین تئاتر خود را در شهر دوشنبه،"تئاتر دراماتیک لاهوتی" نام گذاری می کنند. احمد بشیری در کتاب زندگی نامه لاهوتی،او را نه تنها نخستین شاعر کارگری ایران،بل پایه گذار شعر آزاد(سپید) و انقلابی و حتی در ردیف شاعران بزرگ انسان گرایی چون ،دقیقی،فردوسی و ناصر خسرو قرار داده است. گفته اند او با تسلط کاملی که به زبان های فرانسه و ترکی داشته است اولین شعر نو را در ایران در سال 1288 خورشیدی به نام "وفای به عهد" سروده است. دومین شعر هجایی لاهوتی "وحدت و تشکیلات" نام دارد که در فوریه 1924 در مسکو سروده شده است. حاصل کارنامه هنری لاهوتی تنها در حوزه شعر، سرودن حدود پنجاه قطعه شعر نو،بیست قطعه به شیوه چهارپاره،ده قطعه به شیوه نیمایی و بیست قطعه به شیوه هجایی است.  سکانس پایانی زندگی ابولقاسم لاهوتی با عود بیماری سل او که در جوانی به آن مبتلا گشته بود در بیمارستان مجهزی در مسکو و در سن هفتاد سالگی کلید می خورد.ابولقاسم لاهوتی تا واپسین سکانس رزم به رغم ناملایمات فراوان به رسم و راه خود وفادار مانده است. در یکی از چند نامه منظوم لاهوتی به یکی از همرزمانش پیش از بدرود حیات می خوانیم « .../ زودتر، دیر مکن! رو به ره آور جانم / کز جراحات دلم سینه من پر خون است/.../ مرگ هم بارد اگر بر سر دل در ره دوست / بر نمی گردد از او این صفت مجنون است/ چهره ی دوست کند جلوه ز هر واژه آن / زان سبب نامه من ساده و پر مضمون است!»