Sunday, October 30, 2005

"محو اسراييل"؛ "بيان يک آرزو"


"روز" -  در حالی که روند صعودی واکنش های تند جامعه ملل به سخنان محمود احمدى نژاد،رئیس جمهور اسلامی، در پی حمله شديدالحن او به اسراييل و خصوصا اين حرف او كه "اسراييل بايد از صفحه روزگار محو شود" همچنان ادامه دارد این سخنان با واكنش شديد ديپلماتيك كشورهاى غربى ، دبیر کل سازمان ملل متحد،دولت فلسطینی و اسراييل روبرو شده است. در خصوص برایند این واکنش ها و تاثیرات احتمالی آنها بر تحولات آتی سیاست خارجی نظام اسلامی به سراغ محسن کوهکن،عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی و دکتر پرویز ورجاوند صاحب نظر مسائل سیاسی و بین المللی رفته ایم و با آنها از چشم انداز های پیش رو سخن گفته ایم. عضو هیات رئیسه مجلس در گفتگو با "روز" ضمن اشاره به فراز خبر ساز سخنان احمدی نژاد آن را تنها تکرار نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی نسبت به "رژیم صهیونیستی" و "بیان یک آرزو" عنوان کرده و بین اظهارات رئیس جمهور و مساله پرونده هسته ای هیچ ارتباطی نمی بیند، حال آنکه عضو شورای رهبری و سخنگوی جبهه ملی ایران ضمن "سناریوی هماهنگ"خواندن همه این تحولات، پیش بینی می کند که در صورت ادامه روند فعلی، وقوع حوادثی "فاجعه بار" برای منافع ملی ایران دور از انتظار به نظر نباشد. این گفتگوها در پی از نظرتان می گذرد.
*محسن کوهکن ریزی:محو اسرائیل بدون راهکار نظامی
* آقای کوهکن، اظهارات اخیر آقای احمدی نژاد که با واکنش شدید جهان بین الملل و دبیرکل سازمان ملل متحد همرا شد را چطور ارزیابی می کنید؟
شما به من بگویید مگر ایشان چه گفتند؟
*ماحصل سخنرانی رئیس جمهور "محو امریکا و اسرائیل از صفحه روزگار" بنا به توصیه مشخص آیت الله خمینی بود.
خب،ایشان همان حرفی که امام فرمودند را تکرار کردند. "محو رژیم صهیونیستی از صفحه روزگار" چیزی است که حضرت امام مطرح کردند. ما در رابطه با فلسطین،ایده ای آرمانی داریم.ما هیچ گونه مشروعیتی برای "رژیم صهیونیستی" قائل نیستیم.اینها همه حرف حضرت امام است. مگر چند سال از رحلت حضرت امام گذشته است که بیانات ایشان را فراموش کنیم؟!
*یعنی جمهوری اسلامی در صورت لزوم، در جهت به کار گیری قوای نظامی هم  برای تحقق آرزوی آیت الله خمینی حاظر است گام بزند؟
خیر. این بحث دیگری است. افرادی از سخنان آرمانی ما سواستفاده می کنند و می خواهند بگویند دولت ما یعنی مشخصا قوه مجریه و آقای دکتر احمدی نژاد برای تحقق این آرزو دنبال راهکارهایی مانند حمله نظامی به رژیم صهیونیستی هستند.نظر آقای احمدی نژاد گزینه نظامی نبوده است. اصلا زمان،زمانی نیست که یک دولت برای از بین بردن یک کشور به اقدام نظامی دست بزند. البته امریکا از این روش ها استفاده می کند. لذی باید به این نکته توجه کرد که این یک مساله ملی است.
*به این ترتیب پس تکلیف "حذف رژیم صهیونیستی و امریکا از صفحه روزگار" چه می شود؟
آرمان و آرزوی ما حذف رژیم نامشروع صهیونیستی از صفحه روزگار است.اما  هنگام بیان این آرزو دشمنان نباید فکر کنند ما راهکاری مانند راهکار نظامی را برای حذف این رژیم به کار می بندیم. این مساله درست نیست. رسانه های ما هم باید مانند یک مسئله ای ملی به این موضوع بپردازند و آب به آسیاب دشمن نریزند.
*به هر حال این پرسش مطرح است که همزمانی ایراد چنین سخنانی با "بحران هسته ای جمهوری اسلامی" حامل چه پیامی برای جامعه ملل است؟
این پرسش برای چه کسی مطرح است؟! باید به شما بگویم که ما یک سری مسائل داخلی و جناحی داریم و یک سری مسائل کلان . مساله انرژی هسته ای و.. جزء مسائل کلان ماست. ما در چنین مواردی باید موضع روشنگرانه داشته باشیم.
*اما شما هنوز روشن نفرمودید که منظور آقای رئیس جمهور از اظهارات اخیر در شرایط فعلی کشور ما بالاخره چه بود؟
خود من و شما می دانیم که منظور آقای دکتر احمدی نژاد چه بود! مبتکر این جمله  که آقای احمدی نژاد نیستند. این عین بیان حضرت امام رحمته الله علیه است. این را بنویسید. من هم آرزو می کنم در دوران حیات خودم شاهد حذف و مضمحل شدن رژیم صهیونیستی و برپایی رژیم اسلامی در کشور فلسطین باشم. خود آقای خاتمی هم همیشه به حق تندترین موضعگیری ها را نسبت به رژیم صهیونیستی داشته اند. باید از  آقای خاتمی هم برای این موضعشان تقدیر کرد.
*حتما مطلع هستید که در واکنش به اظهارات اخیر رئیس جمهور،  "صائب عریقات" مذاکره کننده ارشد فلسطینی ها اظهارات آقای احمدی نژاد را محکوم کرده و گفته است: « ما موجودیت اسراییل را به رسمیت شناخته ایم و روند مذاکرات صلح را با اسراییل دنبال می کنیم.» این مقام ارشد فلسطینی سخنان آقای احمدی نژاد را  "غیر قابل قبول" خوانده است...
روند روی کار آمدن دولت فلسطینی برای ما روشن است. ما به مردم فلسطین مشروعیت می دهیم.
*دولت فلسطین نماینده نسبی مردم فلسطین نیست؟
حالا آنها حرفی زده باشند.آنها هم حتما تحت تاثیر القائات امریکایی ها قرار گرفته اند.
*به من بفرماید در نهایت چنین اظهاراتی در ارتباط با پرونده هسته ای جمهوری اسلامی چقدر می تواند تاثیرگذار باشد؟
من ارتباطی بین این دو مساله نمی بینم.ما از اپتدا با اراده ای سیاسی پرونده هسته ای را دنبال کرده ایم.این ایستادگی ماست که می تواند در موضوع پرونده هسته ای به نفع ما نتیجه بدهد.
*دکتر پرویز ورجاوند:سناریوی هماهنگ
*آقای دکتر ورجاوند، تحلیل شما نسبت به سخنان رئیس جمهور درباره "محو  امریکا و اسرائیل از صفحه روزگار" در شرایط فعلی کشور ما چیست؟
در اپتدا باید به شما بگویم،وقتی سخنان ایشان را شنیدم در ذهنم این مساله مطرح شد که آیا ایشان می دانند در چه جایگاهی قرار گرفته اند؟ آیا اصلا ایشان سمت خود به عنوان رئیس جمهور ایران را باور دارند یا ندارند؟ شاید در طول تاریخ جهان کمتر موردی را بتوان یافت که یک فرد رئیس دولت در بدترین شرایطی که کشورش درگیر بحرانی کلان است و جهان رودر روی او ایستاده به خود اجازه بدهد چنین سخنانی را بر زبان بیاورد! اظهاراتی که واکنش تند همه کشورهای جهان،حتی کشورهای درجه دو و سه را نیز برانگیخته است.این اظهارات با هیچ یک از معیارهای روابط بین المللی سازگاری نداشت. در جهت منافع کسانی بود که هدفشان ضربه زدن به ایران است.
*همزمانی اظهاراتی از این قبیل با اوجگیری بحران هسته ای جمهوری اسلامی را چگونه می توان معنا کرد؟
در حالی که پرونده هسته ای ایران،در جهان مطرح است،فردی به عنوان رئیس جمهور این کشور می آید موضعی اینچنینی در قبال دو کشور آنچنانی می گیرد.در واقع این فرد بیانه ای القائی را امضا می کند که تمام تفاسیر غرب در قبال پرونده هسته ای ایران را می پذیرد.ثابت می کند تمام ادعاهای غرب در قبال به کارگیری سلاح کشتار جمعی هدف مسلم ایران است. محو امریکا و اسرائیل از صفحه روزگار جز با استفاده از سلاح اتمی امکان پذیر نیست!
*آقای دکتر، عواقب این اظهارات در کوتاه مدت برای منافع ملی ما چه می تواند باشد؟
اگر رئیس جمهور به خود نیاید و به سرعت درباره سخنان خود توضیح روشنی ارائه ندهد ملت ایران با یک فاجعه رو به رو خواهند شد.
*یعنی حتی گزینه حمله نظامی به برخی مناطق استراتزیک کشور هم می تواند  به طور جدی مطرح باشد؟
به احتمال بسیار زیاد بله! الان صحبتهایی در برخی رسانه های بین المللی مطرح است که گروههای اقدام سریع اسرائیل به مانورهای خاصی دست زده اند. اسرئیل در گذشته هم ثابت کرده که برای ماندن دست به اقدامات غیر قابل پیشبینی سریعی می زند. هم اکنون زمینه ها برای دست زدن به چنین اقدامات خطرناکی از سوی اسرائیل مهیا شده است.
*موضوع دیگری که شاید در میانه این خبرها کمی بی رنگ شد، کنفرانس انستیتو امریکن اینترپرایز از موسسات معروف مخازن فکری امریکا بود. کنفرانسی که با گردانندگی آقای مایکل لدین و تنی چند از کارشناسان ایرانی با محوریت موضوع فدرالیسم برگزار شد.همزمانی همه این تحرکات تا چه حد به ظن وجود یک سناریوی هماهنگ برای پی ریزی آینده سیاسی کشور ما قوت می بخشد؟
من یک سناریوی هماهنگ شده را در برابر می بینم.همه ابعاد این سناریو حذف یک ایران قدرتمند در منطقه خاورمیانه است. آنچه که آقای مایکل لدین و دوستانشان هم پیگیری می کنند بخشی از همین سناریو است. سناریویی که خرد کردن زیر ساخت های اساسی کشور ما را دنبال می کند..آنها مشغول همکاری با گروههای تجزیه طلب ایرانی هستند تا وجود یک ایران یکپارچه در منطقه را زیر سوال ببرند. در چنین شرایطی است که رئیس جمهور ایران می آید چنین اظهاراتی را بیان می کند. در این شرایط ما یکباره شاهد اظهاراتی هستیم که بحران منطقه ای علیه منافع ملی کشور ما را تشدید می کند. همه این تحولات، مساله را برای موسسه آقای لدین توجیه پذیر می کند. من به همه ایرانیان شرافتمند هشدار می دهم تا واکنش های موثری در قبال تحرکات تجاوزکارانه بیگانگان از یک سو و اظهاراتی از این قبیل از سویی دیگر نشان دهند. آرزو می کنم ملت ایران در این برهه حساس تاریخی با همبستگی هر چه بیشتر خود بتواند از این بحران به سلامت عبور کند و مزدورانی که در برخی کنفرانس ها ،اینجا و آنجا شرکت می کنند  را ناکام بگذارد.

Saturday, October 29, 2005

!بگذار هيچ كس نداند؛هيچ كس


 بخشي منتشر نشده از اولین و آخرین گفتگوي بلند با مصطفی اسکویی
دکتر مصطفی اسکویی هم  تمام شد. همرزم و همکار عبدالحسین نوشین و بنیانگذار سیستم استانیسلافسکی در ایران در بایکوت کامل خبری،در حالی که پیش پا افتاده ترین اخبار تئاتر و سینمای امروز ایران بر صدر صفحات هنری معتبرترین روزنامه های کشور  عناوین درشت را به خود اختصاص می دهند ،در بحرانی ترین شرایط مالی ممکن، سکانس پایانی رزم را کلید زد. بیش از یک ماه بود که اسکویی در بستر بیماری افتاده بود. به جز چند سطر خبر درباره بیماری او که جسته گریخته در فضای مجازی منتشر شد، دریغ حتی از انتشار یک سطر خبر درباره وضعیت پدر تئاتر علمی ایران در صفحات هنری روزنامه های وزین کشور! به فاصله كوتاهي از يك مرگ باز هم اداره محترم تئاتر،پيشقدم شد.اطلاعيه هاي آنچناني صادر شدند و حتي راديو و تلويزيون دولتي نيز در چند سرويس خبري خود بارها خبر از پايان اسكويي داد. هيچ كس اما از خود نپرسيد چه در زمان رژيم پادشاهي و چه در بيست و هفت سال اخير جدا از سيستم هاي حاكم چه كساني عملا اسكويي را بايكوت كردند و انواع و اقسام اتهامات را در مورد او  تكرار.. حالا ديگر اسكويي رفته است.دست اندركاران محترم تئاتر ايران و مسولين ذيربط با علم به وضعيت اسكويي در ماههاي پاياني عمر حتي يك مراسم تجليل كوچك نيز كه در اين سالها متداول شده است براي پدر تئاتر مدرن ايران برگزار نكردند. و من خود شاهد بودم كه در اولين و آخرين گفتگوي بلندي كه با او صورت گرفت،چگونه تمام وجودش شادي شده بود از پس سالهاي سخت دهه شصت خورشيدي. به همسرش سرور كه تا واپسين دم بر بالينش حاظر بود مرتب مي گفت «من زنده شدم.» مصطفي اسكويي براي هميشه خاموش شد.حالا با خيال راحت مي توانيم سوگنامه بنويسيم...
*مصطفی اسکویی در یک شات
یک هزار و سیصد و سی و دو خورشیدی در محله سنگلج شهر تهران بر خشت این جهان افتاد.
نخستین ایرانی فعال تمام حرفه ای؛ نظری و عملی در دو عرصه تئاتر و سینما با شصت و پنج سال کار مستمر در کسوت نقش آفرین،کارگردان،استاد،نویسنده،پژوهشگر،نظریه پرداز،مبتکر آموزش شیوه علمی نوین ( سیستم استانیسلافسکی). یار و همرزم عبدالحسین نوشین. فارق التحصیل رشته بازیگری از "هنرستان هنرپیشگی" و "کنسرواتوار هنرهای دراماتیک پاریس". رشته کارگردانی را در "انستیتو دولتی هنرهای تئاتری مسکو" گذراند و کارآموز رشته سینما در "مسفیلم" بود. پروفسور اسکویی دکترای علوم هنر و زیباشناسی خود را از آکادمی دولتی هنرهای نمایشی مسکو در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی دریافت کرد.او در ردیف هنرمندان یک کلاس بین المللی تئاتر به رهبری یوری زاوادسکی،شاگرد مستقیم استانیسلافسکی پس از اتمام دوره عملی استودیو مسفیلم به رهبری وینوگراداف،مسکو را به قصد ایران،از طریق ژنو ترک گفت. نقش پیشه بیش از بیست نمایش در تئاترهای "هنر"،"فرهنگ" و "فردوسی" (شهر تهران) بود و موئسس "استودیو سینما و تئاتر ملی ایران" در شهر مونیخ آلمان. مصطفی اسکویی،موسس ،صاحب امتیاز،مدیر و استاد "هنرکده آزاد سینما و تئاتر آناهیتا"بنیان گذار سیستم استانیسلافسکی در ایران و مربی نسلی جدید از نوجویان هنرهای نمایشی کشور. او كـارگـردان و بازيـگر در بيش از 25 نمـايش ، نويسنده كتابهاي 35 سال تئاتر مبارز و سيري در تاريخ تئاتر ايران بوده است.
سیاهه کارنامه هنری اسکویی چندان پر شماره است که مجال نام بردن در این تنگ مایه میسر نیست. وي در طول حيات خود، نمايش‌هاي بسياري را كارگرداني كرد كه از آن جمله مي‌توان به آثاري همچون “اتللو” ، “خانه عروسك” (هنريك ايبسن)، ‌تراموايي به نام هوس (تنسي ويليامز) و ... اشاره کرد. کتاب "سی و پنج سال تئاتر مبارز" که درست همزمان با انقلاب 57 در ایران منتشر شد ، شاهدی بر این مدعاست. عصاره کارنامه هنری اسكويي چیزی نیست جز همان "تئاتر متعهد ایران!". گفته اند كه اساس قرارداد زنده یادان نوشین و اسکویی که از تاریخ 1323 تا 1328 ادامه یافت،تنها یک جمله "قبولی همکاری" بوده است. حضور قاطع اسکویی بر صحنه و اکت پر هیجان او در نقش ها و گریم های متفاوت در شکوفاترین دوران تاریخ تئاتر ایران در كنار نوشين، مهين اسكويي،لرتا، خاشع ،خير خواه،محمد علي جعفري و... هنوز در خاطره ها ثبت است. از میان بی شمار  شاگردان بنيانگذار تئاتر آناهيتا ،باید به مهدي فتحي، محمود دولت آبادي،ولی الله شيراندامي،سعید سلطانپور، بيژن مفيد، جعفر والي، بوتيمار، دوشيزه آزرم، پرويز بهرام، بالاسانيان، جمشيد اسماعيل‏خاني، عزت‏الله انتظامي، آربي آوانسيان، مرضيه برومند، رضا بنفشه‏خواه، بهرام بيضايي، پرويز پورحسيني، سعيد پورصميمي، امين تارخ، سوسن تسليمي، سياوش تهمورث، نيکو خردمند، ايرج راد، داوود رشيدي، حميد سمندريان، پري صابري، پرويز صياد، مهدي فخيم‏زاده و... اشاره كرد. نمايش اتللـو وي که در سـال 1337 بيش از 250 شب اجرا شد شهرداري وقت را مجبور كرد كه در ميادين شهر اتوبوسهاي ويـژه اي بـراي بـردن مردم به تئاتر آناهيتا بگذارد. طراحی پوستر مشهور نمايش "اتللو" بر عهده زنده یاد بیژن جزنی بوده است.
 مصطفی اسکویی با وقوع انقلاب 57 بار ديگر تكاپويي دواره را در جامعه هنري آناهيتا آغاز كرد.تكاپويي كه حاصل آن تربيت شاگردان پر شماره ديگري بود.زماني حرف بر سر اين بود كه مدارك فارق التحصیلان"آناهيتا" توسط وزارت علوم ايران به رسميت شناخته شود ،اتفاقي كه تا به امروز عملي نشده است.با اوجگيري وقایع سیاسی متعاقب دهه شصت خورشیدی،آناهيتا تعطيل و دكتر اسكويي برای مدتی کشور را ترک کرد و به اتحاد شوروی رفت. به فاصله كوتاهي از اين سفر، اسكويي به ميهن بازگشت. و تا آخرين روزهاي حيات خود مشغول تربيت نوجويان در تئاتر آناهيتا(واقع در محل مسكوني استيجاري) خود بود.



*بگذار هیچ کس نداند؛هیچ کس!
دیدار با مصطفی اسکویی و اولین و آخرین گفتگوی بلند تفضیلی با او یک سالی پیش از این اتفاق افتاد. همچنان شاداب بود و پابر جا. بی پرده سخن می گفت. با همان ادا و اطوارهای آرتیستی خاص خودش. روزگار رفته را به خاطر می آورد . روزگاری که یادآوری هر سطرش آغشته به نام "یاران" بود. آغشته به نام نامی نوشین بود و لرتا.

آغشته به یاد زنده احسان طبری بود و خاکستر گرم دکتر داوود نوروزی، خون جوشان سعید سلطان پور و رنگ غربت دکتر غلامحسین ساعدی.یاد سرخ بیژن جزنی و همسرش میهن قریشی که شاگرد اسکویی بوده. و هجی نام آن پری کوچک غمگین.فروغ! روزگار تنهایی در مونیخ.فروغ، شاگرد استاد در "استودیو سینما تئاتر ملی ایران" در مونیخ.

دکتر داوود نوروزی.دهه شصت خورشیدی.برلین


 
 فروغ در زمستان مونیخ
 گفتگویی آغشته ی بی شماره نامهای سفر کرده دیگر... آنگاه که اسکویی رفقای دیرین را به یاد می آورد،اشک مجالش نمی داد. از او خواستم تا آهسته تر سخن بگوید برای ضبط. به خاطر می آورد روزگاری را که با خود عهد کرده بود "دیگر سرش به کار خودش باشد" و رابطه خود با حزب توده ایران را محدود کند ولی « در آلمان بودیم. همان روزها که با خود عهد کرده بودم با حزب زیاد کاری نداشته باشم. جایی بودیم. در را باز کردم.ناگهان داوود نوروزی را دیدم که با رفقای دیگر جلسه داشتند.دلم پر کشید. اما به عهد خود وفادار ماندم...» داوود نوروزی،روزنامه نگار و فعال سیاسی جریان ساز ایران همکلاس اسکویی بوده است.از روزهای پایانی زندگی دکتر نوروزی در برلین با اسكويي گفتم. از خاکستر پیکرش که آذین خاک برلین شد. مشتاق شنیدن سرنوشت نوروزی بود. از  رفیق و همسر آلمانی اش "کارین" که در فاصله کوتاهی پس از خاموشی دلدار تاب نیاورد و خودکشی کرد با او گفتم و اسکویی از دورانی که با نوروزی هم مدرسه بود و سالهای پس از آن با من گفت... مصطفی اسکویی خیلی زودتر از آنچه تصورش می رفت با وقایع متعاقب انقلاب بهمن خانه نشین شد.او در واپسین سکانس رزم در زمهریر هشتاد و چهار خورشیدی در همان آخرین روزهای زندگی نیز با هر اشاره کوچک به یاد می آورد "سال بد" را و "سال باد" را... سالهای دهه شصت خورشیدی.... او خوب خسته بود.در گپ و گفت طولانیمان مرا با خود برد به شب عروسی سعید سلطان پور. آن شب، همان شب که صدایی،صداهایی از پشت در آمد. انتظامی فرمان سکوت داد. میهمانان، عروس و داماد  را به آرامش دعوت کردند. آمدند. آمدند و سعید را با خود بردند. سیاهی به سپیده نرسید. صدای گلوله ... آتش .... سرب در پیکر نشست... «...سپیده تو را از آن پیشتر دمید که خروسان بانگ سحر کنند....» شب. همان شب! "بر میهنم چه رفته است..." آن شب سراسر بارانی رو به روی انستیتو گوته. آن شب خیس. سعید. انقلاب 57. "عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال"... ، دختری که به او دلباخته بود... اسکویی دیگر زار می زد. خیس اشک شدیم.... همسرش "سرور" که روزگاری بالرینی خوش ذوق بوده که به استاد دلباخته است، همو كه تا واژسين دم بر بالين استاد حاظر بود لیوان آبی می آورد."ناهید خیرابی"،استادش را در آغوش می گیرد .نگاتیو دوربین "میلاد پیامی" لحظات هق هق را ثبت می کند. ادامه گفتگو دوباره میسر می شود... اسکویی باز مرا با خود برد به روزگار دور و درازی که حالا سالهاست در دالان خاطره ها گم شده است. از هیکل غمی گفت که از ویرانی خویش آباد است. او حرفهای زیادی در دل داشت و لب می گزید به سکوت!  ... / اگر چه نسیم وار از سر عمر خود گذشته ام و بر همه چیز ایستاده ام و در همه چیز تامل کرده ام و رسوخ کرده ام / اگر چه همه چیز را به دنبال خود کشیده ام:همه حوادث را،ماجراها را،عشق را و رنج را به دنبال خود کشیده ام و زیر این پرده زیتونی رنگ که پیشانی آفتاب سوخته من است،پنهان کرده ام / اما من هیچ کدام اینها را نخواهم گفت / لام تا کام حرفی نخواهم زد... / بگذار هیچ کس نداند،هیچ کس! / و از میان خدایان،خدائی جز فراموشی بر این همه رنج آگاه نگردد... (الف بامداد)


اولین و آخرین گفتگوی بلند با زنده یاد دکتر مصطفی اسکویی پس از سالها سکوت با حذف بخش هایی از آن در دو شماره "روزنامه شرق" منتشر شد که با واکنش های مختلف گسترده ای همراه بود. تا جایی که مرا واداشت تا درباره برآیند این واکنش ها گزارشی تهیه کنم. عمده ایرادات، به آن بخش از سخنان اسکویی وارد شد که گفته بود آخرین بار عبدالحسین نوشین را در تهران دیده است. او این حرف را پیشتر نیز گفته بود. اینکه  نوشین در سالهای پایانی عمر خود با وساطت خانلری به ایران مراجعت کرده است... پای سخن معترضان نشستم.نصرت کریمی صحت موضوع را با سند و دلیل رد می کرد و برهان مي آورد كه وقتي يار قار نوشين زنده ياد احسان طبري چنين مطلبي را رد مي كند، چگونه اسكويي اين موضوع را تكرار مي كند.... ديدار با كريمي هم عالمي داشت... با عزت الله انتظامی حرف زدم.بهرام بیضایی، محمود دولت آبادی،فهیمه راستکار،مهدی امینی و علی نصیریان.با نصیریان حرف به درازا کشید. می گفت تمام جرم ما از نظر آقای اسکویی این است که از پهلبد حقوق می گرفتیم،در حالی که ما در همان سالها فلان کار و فلان کار را از ساعدی روی صحنه بردیم... او لب به شکوه شدید از اسکویی گشود و برخی اتهامات را متوجه او کرد .سخن با پیر صحنه و سینمای ایران به درازا کشید. سر آخر با هم همصدا شدیم. گفتم آقای نصیریان، کار غلط یا ناشایست مصطفی اسکویی مساله ما نیست.بر همه ما خطاها ،آن هم خطاهایی به چه بزرگی وارد است. کداممان بری هستیم؟! سرانجام، پذیرفت و گفت که قضاوت کردن درباره کارنامه افراد چسان دشوار است .... درست در فاصله همین دیدار به سراغ مهین عباس طاقانی (اسکویی) نیز رفتم. همسر سابق مصطفی اسکویی و خواهر زنده یاد پوران شاپوری نیز با وجود وضع نامساعد جسمی ناگفته های زیادی در دل داشت. نقش پیشه و کارگردان قدیمی تئاتر ایران هر جا که به نام مصطفی می رسید مکث می کرد. به جایی خیره می شد و با حسی قرین خشم و حسرت دوباره ادامه می داد. خبرها در مورد مهین نیز چندان گوارا نیست. مهین اسکویی اکنون با وضع جسمانی نامطلوبی بر تخت بیمارستانی در تهران افتاده است...

مهین اسکویی در محل تدریس در خانه مسکونی اش


روزهایی پس از کوچ ابدی مصطفی اسکویی با هم می رویم و بخش هایی منتشره نشده از اولین و آخرین گفتگوی بلند مطبوعاتی با او را که مربوط به سالهای پس از انقلاب بهمن  است مرور می کنیم.
.........


*"آناهیتا" پس از انقلاب 57:تا آخرین لحظه مقاومت کردم
*خب آقای اسکویی! به انقلاب 57 می رسیم. بهار آزادی! مجالی تنگ و دوباره خزانی زودرس برای "آناهیتا"...
بله خودتان بهتر می دانید که سر انجام اتحاد نیروهای ضد شاه و ضد امپریالیست پیروز شد. آزادی،همه از جمله هنرمندان را،به خیابانها ریخت و همه ی تالارهای نمایش،صحنه میدانها و پارکها به اشغال بیش از پنجاه گروه حرفه ای،آماتور و دانشجو در اورد.همه در صحنه بودند.از چپ،چپگرا و چپ زن و چپ نما تا مسلمان و مسلمان نما،از هنرمندان محروم و زندانی گرفته تا بازیگرانی که تا لحظه آخر حیات رژیم،در لابه لای آتراکسیون ها و شو ها به کسب سرگرم بودند.همه و همه.
*این دقیقا همان زمانی هست که شما مرکز تئاتر یونسکو  را راه اندازی کرده بودید؟
بله.ما هم در خلال این تحولات همان مرکز تئاتر یونسکو را راه اندازی کرده بودیم.من سه دوره مختلف ریاست آنجا را بر عهده داشتم. اما شما می دانید که در همان اولین سالهای پس از انقلاب ما هم آماج دشمنی ها قرار گرفتیم.
* به هر حال تا یک مدتی همچنان کار می کرد این مرکز.
خب، چون تابلو و پرچم ما پرچم یونسکو بود زود سراغمان نیامدند! یادم می آید رئیس اماکن در آن زمان یکی از اقوام ما بود،می خواستیم جوازی برای راه اندازی بوفه بگیریم. رفتم سراغ یکی از همشاگردی هایم که پدرش رئیس صنف قهوه خانه ها بود.او آن زمان رئیس صنف شده بود.گفت من رئیس اتحادیه قهوه خانه ها هستم،تو بیا تقاضا کن و برای قهوه خانه مجوز بگیر.ما اجازه قهوه خانه را گرفتیم و به هنرپیشه های قدیمی هم گفتیم که ماهی یک بار بیایند اینجا یک جلسه بگذاریم. آن روز جلسه هم،من آن سرهنگ آشنای خودمان را می آوردم.دو تا ماشین کمیته با پاسدار دم در می ایستاد و گرنه که حمله می کردند. این طرف هم چپ ها می گفتند ببینید اسکویی رفته خودش را به جمهوری اسلامی فروخته! به هر حال شما می دانید که من تا آخرین لحظه،یعنی تا ماه دوم سال 65 مقاومت کردم بعد ایران را ترک کردم و رفتم مسکو.
*خب من مطلعم كه آناهيتا تا آخرين روزها همچنان فعال بود.شما دردهه شصت مخفي هم شديد؟*
بله مدتها مخفي بودم.همسرم سرور تعريف مي كند كه چگونه عين مور و ملخ از ديوار خانه ما آمدند بالا....
*خبري بود آنجا آقاي اسكويي؟
(مي خندد) خب،بعضي از بچه ها پيش ما بودند.سرور به پاسدارها گفته بود،خب، چرا از ديوار خانه ما مي آييد بالا  مگر خانه مازنگ ندارد، در ندارد!...
*اولین نمایشی که در ماههای پس از انقلاب 57 حرف و سخن به روی صحنه رفتن آن در "جامعه هنری آناهیتا" مطرح شد،"هائی تی" بود. بعد هم "ابن سينا". چه شد سرنوشت این کارها؟
با اعلام فضای باز ،در بهار پیش از انقلاب،حرکت نوینی آغاز شد.ما هم گروه آناهیتا را دوباره بازسازی کردیم.با اخذ پروانه و صدور مجوز نمایش "هائی تی" را پس از پانزده سال توقیف،به عنوان نخستین نمایش "جمهوری" هنوز اعلام نشده معرفی کردیم.پس از آن وقایعی که در همان اولین سالهای پس از انقلاب یکی پس از دیگری برای "آناهیتا" رخ داد،دیگر بر کسی پوشیده نیست!...
*در همان سالها، گویا "جامعه هنری آناهیتا" در صدد برگزاری اولین مراسم "روز جهانی تئاتر" بر آمد. منظورم همان مراسمی هست که بالاخره با کارشکنی هایی که صورت گرفت در دانشگاه پلی تکنیک برگزار شد...
بله.قرار بود این مراسم در تالار رودکی برگزار شود.کارتهای دعوت هم توزیع شده بود.متاسفانه در آخرین لحظات از وزارت فرهنگ و هنر اطلاع رسید که متون سخنرانی ها پیش از ایراد باید از نظر "مقامات" بگذرد!... به همین دلیل جامعه هنری آناهیتا که عمری را در خفقان دم زده بود،همراه دیگر هنرجویان و هنرمندان آزاده نخواستند به سانسور تازه در جمهوری اسلامی گردن بگذارند و مراسم در دانشگاه پلی تکنیک برگزار شد...
*آقای اسکویی!، شنیدم در این مراسم،یکی از شاگردانتان ،محمود دولت آبادی ، نطق به یاد ماندنی ایراد کرده است...
بله .محمود دولت آبادی،در نخستین مراسم روز جهانی تئاتر پس از انقلاب آن نطق جالب را خواند. به خاطر می آورم که در بخشی از آن نطق  گفت،« تئاتر دولتی فقط "سلطانپور" را به زیر تازیانه نمی برد."فنی زاده" را هم تباه می کند.فقط "رحمانی نژاد" و "محسن یلفانی" را فلج نمی کند،"پرویز اعظمی" را هم وادار به خودکشی می کند.فقط "مهدی فتحی" را منزوی نمی کند،"هوشنگ سارنگ" را هم مجبور می کند در اتاق تنگ یک مسافرخانه درجه چهار خودش را با کارد از پا در اورد.اعمال چنین شیوه ای در تئاتر،فقط "محمدعلی جعفری" را به زانو در نمی آورد،"مصطفی اسکویی" را هم ورشکست و بی سامان می کند... »
*دکتر غلامحسین ساعدی

*در طول همه این سالها بسیاری از افراد نامدار کنونی به نوعی با شما و "آناهیتا" در ارتباط بوده اند. زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی فقط یک نمونه است. آقای اسکویی،فکر می کنم دیگر امروز خیلی ها از پایان تراژیک ساعدی کم و بیش مطلع باشند.از فعالیتهای او در تاسیس کانون نویسندگان ایران،از فریادهای آزادی خواهانه اش،از زندانی شدنش پس از انقلاب بهمن،از کوچ اجباری اش به پاریس،"اتللو در سرزمین عجایب" و فرجام تلخ و مرگ نویسنده در سال هزار و سیصد و شصت و پنج خورشیدی...
بله اجازه بدهید با همه اطلاعاتی که شما از این هنرمند بزرگ دارید،من هم ابعاد دیگری از او را به شما معرفی کنم. خب می دانید که ساعدی متخلص به "گوهرمراد" در سال 1312،در آذربایجان و در شهر تبریز متولد شد.ساعدی در رشته روانکاوی در دانشگاه تهران تحصیل کرد.یادم هست دوست نویسنده و مترجم باذوقم مهندس کاظم انصاری که آن زمان در دانشکده صنعتی ایران و آلمان فعال بود،روزی یادداشتی سر کلاس برای من آورد. در یادداشت نوشته بود. « استاد، این فرد ذوق و استعداد زیادی در ادبیات دارد.سعی کنید از او استفاده کنید.» یادداشت را خواندم.فردای آن روز با ساعدی قرار ملاقات گذاشتم.یادم هست به او گفتم . « ببینید،ما دیگر با "پهلبد" آبمان در یک جو نمی رود.شما می توانید به تئاتر سنگلج بیایید و با بچه های آنجا کار کنید..» ساعدی هم همین کار را کرد.شما مطلعید که تئاتر سنگلج با پی اس های ساعدی اصلا متحول شد! ساعدی با توجه به فشارهای آن دوران،چون نمی توانست مستقیم سخن بگوید،در کارهایش از طنز استفاده می کرد. از پانتومیم و...
*پس از انقلاب هم ساعدی را دیدید؟
بله، پس از انقلاب هم او را دیدم. بسیار آشفته و ناراضی بود.به او گفتم می توانی یک نمایشنامه برای من بنویسی؟ یک مقدار به فکر فرو رفت.گفتم چیه؟ سوژه نداری؟ گفت نه. سورژه که خیلی فراوونه! انقدر هست که فرصت نوشتن پیدا نمی شه!. بسیار آشفته بود. شما می دانید که ساعدی هیچ وقت از زندان و شکنجه نهراسید.
*مثل اینکه پس از انقلاب هم یک مدت زندان بود.
بله.پس از انقلاب هم مدتی او را گرفتند و بعد آزادش کردند. حدود یک سال را هم به صورت مخفی زندگی کرد تا از کشور خارج شد و رفت پاریس.
*چه می گفت ساعدی در آن سالهای اول انقلاب، آقای اسکویی؟
خب،ساعدی روند حکومت اسلامی را با آرمان ها و تصورات انقلابی خود سازگار نمی دید.می دانید دیگر،سرخورده و آشفته از کشور خارج شد و در فرانسه برای مدتی به کار خود ادامه داد.
*و در پاریس "اتللو در سرزمین عجایب" را با آقاي رحماني نژاد و... روی صحنه بردند...
این کار با مضمونی مخالف جمهوری اسلامی زیر نظر ساعدی و با کارگردانی رحمانی نژاد روی صحنه رفت.پس از آن نمایشنامه "پرده داران" بود.
*من ویديوی چند تا از این اجراها را دیدم. آن روح و حال و هوای کارهای ساعدی کم رنگ شده است. یک جوری خیلی سطحی هستند.انگار بیشتر فقط یک واکنش خیلی خشم آلود به تحولات جاریند...
همین طور است. ساعدی در سالهای پایانی زندگیش در پاریس به چنان تگنایی از افکار و احساسات نومیدانه رانده شده بود که در سال 1365 پایانی جز چنان مرگ و ضایعه ای فاجعه گون و جبران ناپذیر نمی شد برای او تصور کرد...
*سعید سلطان پور
*و سعید سلطان پور،دیگر هنرمند آناهیتا و عضو کانون نویسندگان ایران.ساعدی با سرطان در غربت از پا در آمد و سعید با "سرب " در پیکر ...
سعید سلطان پور!  سلطان پور آتشین بود.تیز بود.خوش قلم بود.اما از "که"، "کوه" می ساخت.او هیچ بالای سری را نمی توانست تحمل کند.در فعالیتهای انقلابی اش هم همین طور بود.زمانی که از ایران خارج شده بود،از پاریس برای من نوشتند آمده اینجا و "استریپتیس" می کند! گفتم یعنی چه؟ گفتند،هی لخت می شود و پشت شلاق خورده خود را نشان می دهد... سعید به تهران بازگشت.اتحادیه ای به نام "اتحادیه هنرپیشگان ایران"تشکیل داده بودیم. در این اتحادیه همه به او رای دادند. از چپ و راست. ولی او باز هم با این پسری که اسمش را آوردید. اسمش چی بود؟
*ناصرحمانی نژاد
بله،با او دعوایش می شد.او کارگر چاپخانه بود.در چاپخانه "هاتفی" کار می کرد.کسی که با نوشین در تئاتر فرهنگ سرمایه گذاری کرده بودند. به هر حال سلطان پور با رحمانی نژاد آشنا شد و در کارهای بعدی در کنار او قرار گرفت.اما او خدا را بنده نمی شد.همیشه همین طور بود. منطقی و غیر منطقی،آتشین و پر جنب و جوش...
*از زمانی که در اول انقلاب سلطانپور، "عباس آقا،کارگر ایران ناسیونال" را اجرا کرد چیزی به یاد دارید؟
"عباس آقا،کارگر ایران ناسیونال" را در استادیوم های ورزشی و  فضاهای باز برخی کارخانه ها اجرا کرد.
*چیزی از مضمون کار به خاطر دارید؟
این نمایشنامه بیانگر سرگذشت شغلی و واقعی کارگری به نام "عباس آقا" بود که از کارخانه "ایران ناسیونال" اخراج شده بود.

نمایش "عباس آقا،کارگر ایران ناسیونال"
*من شنیدم  نقش "عباس آقا" را خود کارگری که به چنین سرنوشتی گرفتار آمده بازی کرده...
بله، در این نمایش "عباس آقا" کارگر واقعی،ایفاگر نقش خودش بود.
*در دوران پس از انقلاب سلطان پور از کشور خارج نشد؟
چرا. مدتی از ایران خارج شده بود.فکر کنم با گروهی از کردهای مسلح مشغول به همکاری بود. اما زود به کشور بازگشت.سلطان پور در هر جایی در جسجوی افقی باز بود.
*با همسرش کجا آشنا شده بود؟
فکر کنم در همان زمان که با کردها همکاری می کرد،با این دختر آشنا شد و رابطه عاشقانه گرمی برقرار کردند. آمدند تهران.شب عروسی آنها ناگهان می آیند، می گویند شلوغ نکنید،مثل اینکه بیرون خبرهایی هست! آقای انتظامی می آید وسط می گوید ساکت ببینیم چه خبر شده! خلاصه می بینند لشکری پشت در صف کشیده است.سعید را با خود می برند. همان شب! [ اشک امانش نمی دهد] آخر چرا شب عروسی؟! همان شب،تیربارانش کردند.اینجوری مثل دشک،مثل اینکه رخت پهن کنید سعید را نقش بر زمین کردند... شما ببینید! آخر چرا همان شب؟! ناجوانمردها! هر کاری روشی دارد،تاکتیکی دارد،اساسی دارد... [ سخت گریه می کند]
*آخرین باری که از خانواده سلطان پور مطلع شدید چه زمانی بود؟
آخرین باری که از این خانواده مطلع شدم،زمانی بود که از شوروی به ایران بازگشته بودم.دم در چاپخانه مجله "چیستا" داشتیم با "عنایت الله احسانی" [ زنده یاد عنایت الله احسانی،روزنامه نگار،نمایشنامه نویس و از اعضا قدیمی آناهیتا،یار و همرزم مصطفی اسکویی،رکن الدین خسروی و... که مدتی پیش چشم از جهان فرو بست.] صحبت می کردیم که یک نفر از پشت چشم مرا گرفت.هر چه فکر کردم نتوانستم تشخیص بدهم.برگشتم دیدم برادر سلطان پور است.گفت من از طرف مادرم از تو تشکر می کنم چون تنها کسی که بعد از آن وقایع از سعید یاد کرد و عکس او را در کتابش چاپ کرد تو بودی... مادر سالخورده سعید ...

*راه دراز پیموده شد.سنگلاخ و وحشت انگیز! مصطفی اسکویی در نهمین دهه عمر چگونه به روزگار رفته نگاه می کند؟
شاد.شاد. شاد!
*کات. فید آبی








Wednesday, October 26, 2005

ما با مجلس ششم فرق داریم



روز" - در پیوند با روند طرح لوایح در کمسیون حقوقی و قضایی مجلس هفتم به سراغ نیره اخوان بی طرف، منشی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس و نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی رفته ایم و در رابطه با چند طرح حائز اهمیت کمیسیون، چون ممنوعیت فعالیت شرکت گلدکوئیست در ایران،طرح "شان نمایندگی" و.... با او گفتگویی انجام داده ایم. این نماینده جریان راست اسلامی که کارشناس ارشد حقوق و فقه اسلامی نیز هست در گفتگو با "روز" ضمن رد کامل پیوستن به "کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان"، به آن دسته از زنان ایرانی که "احساس نابرابری" می کنند توصیه می کند تجمعی بر پا نکنند و به جای آن به "مراجع قانونی" مراجعه کنند.
*ممکن است به مهم ترین لوایح مطروحه در کمسیون حقوقی مجلس اشاره بفرمایید.
بررسی و تجدید نظر روی دیوان عدالت اداری بوده است.بحث طرح ممنوعیت شبکه های هرمی بود.اضافه کردن یک بند راجع به جرایم و مجازات ها و...
*در این طرح ممنوعیت شبکه های هرمی ،بحث گلدکوئیست هم مطرح بود...
بله، گلدکوئیست مانند بخشی از فعالیت های اقتصادی کشور بود که به حالت یارگیری در آمده است.این برنامه جز یارگیری هیچ معنای دیگری نداشت. افراد را تشویق می کرد که هر چه بیشتر یار بگیرند.هیچ کالایی مبادله نمی شد.کلاهبرداری بود و نهایتا چیزی هم نصیب افراد نمی کرد.
*حرف بر سر مقطعی است که مجلس وارد عمل شد.
این مساله از پیشگیری گذشته بود.هم اکنون به قانون مجازات اسلامی بندی اضافه شده است مبنی بر اینکه افرادی که به این کار مبادرت کنند به شش تا سه سال زندان محکوم می شوند.اگر روشن شود که این افراد قصد کلاهبرداری و اختلال در سیستم اقتصادی را داشته اند،"مفسد" محسوب شده و مجازات بسیار سنگین تری را باید متحمل شوند. شما دیدید که خیلی زود با فوریت این طرح موافقت شد و به تصویب رسید.
*طرح اصلاح مواردی از نکاح در قانون مدنی به کجا رسید؟
هنوز به شکل جدی این بحث مطرح نشده. این طرح نیاز به کار کارشناسی بیشتری در کمیسیون دارد.
*خانم اخوان طرح دیگری که در کمسیون شما مطرح شده، طرح "شان نمایندگی" هست. این طرح چه مختصاتی دارد؟
این طرح تمهیداتی را برای حفظ شان نمایندگی در نظر می گیرد.یعنی در کل جایگاه نماینده مجلس و حفظ شئون او مشخص می شود.
*این مساله در مورد فعالیت های مالی و اقتصادی نمایندگان هم مصداق پیدا می کند؟
بله.در این طرح آنها از یک سری مسائل اقتصادی مبرا می شوند.اگر کسی قصد کاندیداتوری برای نمایندگی مجلس را داشته باشد،طبق این طرح باید خود را از برخی مسائل اقتصادی مبرا کند.
*اما گویا مخالفتهایی هم در کمیسیون با این طرح صورت گرفته؟
مخالفت هایی شده است. برخی معتقدند نمی توان همه نکات درون این طرح را اجرا کرد.
*طرح "حضور مشاور زن در دادگاهها" به کجا رسید؟
این طرح هنوز به صحن علنی مجلس راه پیدا نکرده است.
*در مورد مسائل زنان،مسائلی مانند دیه نابرابر،حضانت و... تا به حال بحثی در کمسیون شما صورت گرفته؟
خیر.این مسائل ،مناسبتی برای طرح در مجلس نداشته اند.
* اما در مجلس ششم مناسبت داشت؟
آن ها با ما فرق داشتند.کیفیت مجلس هفتم با مجلس ششم فرق دارد.
*در مورد لزوم پیوستن ایران به "کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان" هم طبعا نظر مجلس هفتم مشخص است.
بله. به نظر نمایندگان مجلس هفتم پیوستن به این کنوانسیون یعنی انفعال! ما معتقد نیستیم که با پیوستن به این کنوانسیون قوانین جزایی ما شکل بهتری پیدا می کند.مثلا در مورد حفظ حقوق زن و حفظ حقوق کودک تناقضاتی در این کنوانسیون وجود دارد. احکام اسلامی از همه قوانین برتر است!
*معتقد به وجود هیچ گونه تبعیض برای زنان ایرانی در حال حاظر نیستید؟
قوانین ما ایرادی ندارند.کسانی که پیاده کننده این احکام هستند،مسائلی را زیر پا می گذارند. ما در مجلس پنجم هم یک سری مصوباتی برای خانم ها داشتیم که همه جانبه نگر نبودند.مثلا مهریه به نرخ روز شد که خوب بود. اما بحث گرفتن مهریه و در صورت عدم پرداخت آن از سوی شوهر رفتن به زندان او خوب نبود. بر اساس این طرح هر زمان خانمی مهریه خود را مطالبه کند،اگر مرد نتواند آن را بپردازد باید به زندان برود.این مساله برای خانواده درست نیست. ما در فصل نکاح در مجلس هفتم روی این بحث کار می کنیم.
*اما باز هم پرسش مرا شفاف پاسخ ندادید. تبعیضی در مورد زنان داریم یا نه؟
من به مسائل دامن نمی زنم.
*در مورد تجمع بزرگ زنان که چندی پیش در برابر درب اصلی دانشگاه تهران برگزار شد چه نظری دارید؟
باید کسب اطلاع کنم.اگر کسی احساس می کند که نابرابری هست،با تجمع نمی تواند کاری انجام دهد.
*باید چه کار کند؟
به مراجع مسول قانونگذاری مراجعه کند. 

Sunday, October 23, 2005

ه یاد آر! عموهایت را می گویم


سال ِ بد
سال ِ باد
سال ِ اشك
سال ِ شكّ
سال ِ روزهای ِ دراز و استقامت های كم
سالی كه غرور گدايی كرد
سال ِ پَست
سال ِ درد
سال ِ عزا
سال ِ اشك ِ پوری
سال ِ خون ِ مرتضي
سال ِ كبيسه ...  (الف.بامداد)

"روز" - درست پنجاه و یک سال تمام از به خون خفتن افسران تحولخواه ایران، متعاقب کودتای بیست و هشتم مردادماه سال ۳۲ می گذرد.هنوز "مراببوس " ورد زبانهاست. پنجاه و یک سال پیش در چنین روزهای خزانی بود که مرتضی کیوان،شاعر،نویسنده و روزنامه نگار نامی ایران، در کنار سیامک ها و مبشری ها در برابر جوخه اعدام قرار گرفت و در سحرگاهی سرد، ناباورانه سکانس پایان زندگی او کلید خورد. مرتضی کیوان در 33 سالگی و زمانیکه تنها 2 ماه از ازدواجش با پوران سلطانی،یار و همسر محبوبش، می گذشت، تیرباران شد.کیوان ها تیرباران شدند و دکتر داوود نوروزی ها جلای وطن کردند.هم آنان که یا در دهه شصت خورشیدی پس از بازگشت به کشور در خون خود غلطتیدند و یا در غربت ناخواسته خاکسترشان آذین خاک بیگانه شد. دور از یار و دیار...  به بهانه فرا رسیدن پنجاه و یکمین سالگرد تیرباران افسران تحولخواه ایران، به سراغ ابراهیم یونسی نویسنده،محقق و از معدود بازماندگان افسران سازمان نظامی حزب رفته ایم .یونسی در خطوط نانوشته گپ و گفت خود با "روز" در یک سفر نیم قرنی تا به امروز می آید ، او گرمای انقلاب57 را خوب به یاد می آورد و از زمستانی می گوید که همچنان بی بهار مانده است.... اتاق کار یونسی هم حکایت خود را دارد.انبوه کتابها ، عکس ها و سخنوری اولین استاندار کردستان پس از انقلاب 57 ،مجالی را باقی نمی گذارد تا فنجان چای تازه جوش را سرموقع مزمزه کنی. به یاد آر! عموهایت را می گویم، از مرتضی سخن می گویم!... 

* آقای یونسی اپتدا کوتاه به من بفرمایید ساختار اجرایی سازمان نظامی حزب توده ایران به چه شکل بود؟

سازمان نظامی حزب توده، عبارت بود از واحدهای صفی،واحدهای فنی و واحدهای اداری. واحدهای صفی مشتمل بر افسران توپخانه بود.پیاده،سوار،مهندسی و... در واحدهای فنی هم خود مهندسین حضور داشتند. پزشک ها بودند. دامپزشک ها و...دسته ای هم واحدهای هوایی بودند. یک سری هم در واحدهای اداری فعال بودند. مثلا یکی کارپرداز دارایی ارتش بود.نه در صف بود،نه در فنی ها. در گروه ملی سازمان فعال بود. همه این نکات را با جزیات در "کتاب سیاه" اورده ام که به شما تقدیم می کنم. من آنجا لیست کامل افسران را به تفکیک دسته و درجه و مدت محکومیت آورده ام.

*شما دقیقا در چه تاریخی دستگیر شدید؟

روز شانزدهم شهریور هزار و سیصد و سی سه گرفتار شدم. یعنی بازداشت شدم. در اواخر شهریور ما را بردند بازجویی.بازجویی هایی که بدون وقفه ادامه یافت. از اول صبح ما را از زندان قصر می بردند زندان زرهی.در باشگاه افسران از ما بازجویی می کردند. از ساعت نه صبح تا ده شب بازجویی ادامه داشت.ده شب ما را با آمبولانس بر می گرداند به زندان قصر. ما دوازده نفر که تازه قبلا هم بازجویی شده بودیم و برای بازپرسی اینجا می آمدیم تکلیفمان روشن شد.

*افسران همراه شما چه کسانی بودند؟ منظورم اشاره به نام هاست بعد از بیش از نیم قرن!

سرهنگ جمشیدی،سرهنگ جلالی،سرهنگ امیر افشار بکشلو،سرگرد وکیلی،سرگرد محبی،سروان بیاتی،سروان کلهری،ستوان یک واله،سرگرد محبی،خود من و...

*"در قفل در کلیدی چرخید! / ..."،به خاطر دارید روزی را که گروه اول افسران سازمان نظامی تیرباران شدند؟

بله. دوازده نفر اول در روز بیست و هفتم مهر تیرباران شدند. مرتضی کیوان هم در این روز رفت. من به خاطر دارم که آمدم سلول مرتضی کیوان،با دکتر وزیریان که سرگرد ژاندارمری بود و در خارج از کشور دکترا گرفته بود. دو نفر از ما که در دادگاه به حبس ابد محکوم شده بودند تخفیف گرفته بودند. یکی از آنها حسن سبزواری بود،که همین پنج شش ماه پیش فوت کرد. و یکی دیگر عباس اسلامی بود که او هم چند وقت پیش فوت کرد.

*وضع شما در دادگاه چطور بود؟

ما در فرجام خواهی در دادگاه به دو گروه تقسیم شدیم.اشتباه از خود ما بود. سپهبد آزموده آمد و بچه ها را تشویق کرد که فرجام خواهی کنند. گفت علیحضرت رحیم و بخشنده اند و... بچه ها هم گفتند دیگر فرقی نمی کند. آنها تصور می کردند،در فرجام خواهی وزیر دادگستری باید لایحه فرجامی را تهیه کند،بعد از آن خود وزیر دادگستری به عرض شاه برساند و شاه بگوید اجرا شود یا نه.اینطور فکر می کردند و گفتند تا لایحه تنظیم شود سه چهار روز می گذرد. چه فرقی می کند. ما الان تقاضای فرجام می کنیم. در همان شب اول شش نفر فرجام خواهی کردند. آن شب آنها را اعدام نکردند. ملاقاتی به آنها دادند. درست فردا شب روز پس از فرجام خواهی این شش نفر را نیمه شب بردند و در ساعت شش بامداد تیرباران کردند!

*انگار یک اراده قوی بوده که خیلی سریع کارها را پیش برده. تیرباران این افسران و مثلا آدمی در قد و قواره کیوان واقعا ناباورانه است...

بله،به یاد دارم،یکی از آنها برادرزاده امیر تیمور کلالی بود. دختر امیر تیمور کلالی، زن اسکندر میرزا،رئیس جمهور پاکستان بود. حتی او هم مداخله کرد اما نتوانست از اعدام نجاتش دهد. آدم های گردن کلفت هم نتوانستند برای جلوگیری از تیرباران بچه ها کاری کنند. مثلا برادر کلهری،رفیق اردشیر زاهدی بود که به او متوسل شده بود. اددشیر زاهدی هم نتوانسته بود کاری کند. سرهنگ امیر افشار بکشلو داماد رزم آرا بود.پدر رزم آرا واسطه شد،اما به حرفش توجه نکردند.

*شما با شش نفر دوم بودید؟

بله. با مرحوم سرهنگ جمشیدی،سرهنگ جلالی،سرگرد وکیلی،سرهنگ امیر افشار بکشلو و ستوان باقر واله. زمانی که می خواستیم برویم وصیت کنیم و بعد برویم پای جوخه اعدام به ما گفتند که شما مشمول عف قرار گرفتید. وقتی به سلول برگشتم دیدم بچه های دیگر هم برگشته اند. از باشگاه صبحانه آوردند. و صبح گاه آنها هم به جوخع اعدام سپرده شدند! این پچه ها در باشگاه با سپهبد آزموده مشکل پیدا کرده بودند. من در فصل اعدام در رمان "زمستان بی بهار" اینها را آورده ام. در آنجا هر تیپی یک "قاضی عسگر" داشت. "قاضی عسگر" یک روحانی است که تشریفات مذهبی را انجام می دهد.او بنا به وظیفه ای که دارد به اعدامی می گوید که در این لحظه آخر توبه و استغفار کن. "قاضی عسگر" به سرهنگ امیر افشار بکشلو می گوید، استغفار کن. سرهنگ هم پاسخ می دهد من گناهی نکرده ام. خودم می دانم چه کار کنم! تو باید استغفار کنی که پارسال لواط کردی.نظامیانی که به جوخه آتش سپرده شدند به "آزموده" گفته بودند، تو جاسوس کثیف امپریالیسم هستی!.. او هم خیلی ناراحت شده بود.واقعا هم این آزموده کثیف بود.

*به هر حال، شما جان سالم به در بردید...

من به حبس ابد با کار شاقه محکوم شدم. مدتی در زندان زرهی بودم تا روزی که مرحوم دکتر حسین فاطمی را اعدام کردند.زمانی که دکتر فاطمی را اعدام کردند. ستوان مختاری و گروهش را آوردند به جای ما. یک سال بعد در اولین سالگرد کودتای بیست و هشتم مرداد آنها را نیز تیرباران کردند.

*چه کسانی با زنده یاد مختاری تیرباران شدند؟

حسین مرزبان بود.سرگرد سروشیان و... همه اعدام شدند. روزی که دکتر فاطمی را با برانکارد به میدان تیر بردند،ما را از زندان زرهی به زندان قصر منتقل کردند. من را به سلولی بردند که در آنجا چند افسر توده ای پزشک و دامپزشک هم حضور داشتند. زمانی که مراحل بازجویی و محاکمات تمام شد تازه ما توانستیم به حیات بیاییم و با همدیگر رابطه داشته باشیم.کتابی بخوانیم و... ما را سال سی و سه گرفتند و این زمان سال سی و چهار بود. سال تیرباران مختاری و یارانش..

*شما در مجموع چقدر در زندان بودید؟

هشت سال!

*شنیدم که زبان انگلیسی را در زندان یاد گرفتید.

بله.من در زندان زبان انگلیسی را خواندم و اولین کتابم را هم در زندان ترجمه کردم."آرزوهای بزرگ" که در سال سی و شش به عنوان بهترین ترجمه شناخته شد."اسپارتاکوس" و چند کتاب دیگر را هم در زندان ترجمه کردم. آزاد که شدم بی کار بودم. یک سال را با آقای محمد قاضی در کامساکس بودیم. آن زمان سازمان برنامه تازه تشکیل شده بود،آنجا دوستی داشتم  پس از سه سال بی کاری در سازمان برنامه استخدام شدم.

*و آخرین دیدار با رفقایتان در حزب کی بود؟

از زمانی که ما را گرفتند دیگر دیداری نداشتم.به هر حال ایرادات به حزب زیاد است. شما اگر "زمستان بی بهار" را بخوانید متوجه می شوید. من آنجا حرف زیاد دارم. همان زمان هم که اسم من استاندار کردستان بود روابطم با همبندان سابقم قطع نشد. همان زمان به دفتر حزب توده رفتم و رفقایم را دیدم. اما با کیانوری ملاقاتی نکردم.

*ایراد عمده شما به عملکرد حزب چه بود؟

اینکه خود حزب تصمیم گیرنده نبود. مرتب به جمع آوری اطلاعات برای اتحاد شوروی می پرداخت. به شوروی گزارش می داد که چقدر اسلحه از امریکا می آید، نوع این اسلحه ها چه چیز است و...

*به اعتقاد شما چنین تعاملی با اتحاد شوروی  در آن مقطع حساس از جنگ سرد نمی توانست تا حدودی ناگزیر هم باشد؟

نه. من فکر نمی کنم ناگزیر بودند چنین کاری انجام دهند.شما الان رابطه امریکا و ترکیه را ببینید. ترکیه هرگز خود را به جایی نرسانده که بیاید برای امریکا جاسوسی کند. دولتی وابسته به امریکا هست ولی در همین اواخر هم  پایگاههای نظامی خود را در اختیار امریکا نگذاشت.

*شما سیاست کلان اتحاد شوروی،نسبت به جنبش،خصوصا سازمان نظامی در آن برهه زمانی خاص را چطور ارزیابی می کنید؟

سیاست اتحاد شوروی همیشه احتراز از جنگ بود. مثلا شما می دانید فردی مانند فولاددژ که در فرمانداری نظامی بود و با یک سری مدارک از کشور خارج شد، در چکسلواکی سر همین ماجراها با حزب سرشاخ شد. در چک او را گذاشتند برای توزیع گازوئیل در حمام ها.ایشان لیسانسیه حقوق دانشگاه تهران بود. بعدا در دانشگاه پراگ مدتی کار کرد و معلم اقتصاد شد. امروز در تهران است. چند وقت پیش داشتم با او صحبت می کردم. می گفت شما فکر می کنید اتحاد شوروی موافق بود که سازمان نظامی حزب در تهران حکومت را به دست بگیرد؟ من گفتم نه،اتحاد شوروی موافق نبود. اتحاد شوروی همیشه می ترسید که مبادا در ایران "تیتو"ی دیگری ظهور کند! آنها همیشه از "خسرو روزبه" به همین دلیل می ترسیدند. می ترسیدند سازمان نظامی با کمک یا بی کمک جبهه ملی حکومت را به دست بگیرد و دیگر از اتحاد شوروی اطاعت نکند. اتحاد شوروی هم می ترسید به دلیل مساله نفت آذربایجان و سیاست امریکا در منطقه نتواند به سازمان نظامی زور بگوید.من معتقدم که اتحاد شوروی هیچ گاه تمایلی نداشت که جنبشی به این شکل کل سیستم را عوض کند. شوروی می خواست سیستم بماند و از آن امتیاز بگیرد.


*آقای یونسی سالهای زیادی از همه این وقایع گذشته است.امروز،پس از گذشت این همه فراز و فرود، جدا از بار ارزشی آن، به نقش حزب به عنوان بخشی از تاریخ مستند تحول خواهی ایرانیان در یکصد سال اخیر خاصه در حوزه فرهنگ و جامعه چطور نگاه می کنید؟

اشتباهات بسیار زیاد بود. اما این تاثیر را که نمی شود منکر شد. بهترین کار حزب توده عادت دادن ایرانیان به کتاب خواندن بوده است. آمدند و مردم را به کتاب علاقه مند کردند. از نسل اول، افرادی مانند رسول پرویزی،فریدون توللی، جلال آل احمد و.. بودند. خب اینها همه عضو حزب توده بودند دیگر. تحولی در کشور ایجاد کردند.

Saturday, October 22, 2005

سلمونی تاریخی




بالاخره دعاهای مکرر دوستان مستجاب شد. اینجانب به سلمونی، خودش میگه سلمونی نه،آرایشگاه! رفتم و موهامو کوتاهه کوتاه کردم.یک اتفاق تاریخی. شایدم نه.شایدم آره.. شایدم هزار چیزه دیگه

Thursday, October 20, 2005

با برگزاری تجمعی در میدان انقلاب صورت گرفت: اعلام همبستگی جنبش زنان ایران با جنبش جهانی زنان






این عکسو منصور نصیری گرفته.مواجهه ناهید خیرابی و یکی از افراد نیروی انتظامی در تجمع بزرگ  زنان روبه روی دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۴


"روز" -  راس ساعت 12 روز 25 مهرماه 1384_ روز جهاني مبارزه با فقر _ تعداد زيادي از زنان دگراندیش ایرانی که خواستار اعلام همبستگي خود با زنان اقصي نقاط گیتی بودند در مخالفت با فقر و خشونت عليه زنان ، در ميدان انقلاب تهران گرد هم آمدند.
اين گردهمايي علي رغم حضور نيروي انتظامي و تعدادي لباس شخصي طبق قرار قبلي تا ساعت 1 بعد از ظهر ادامه یافت و در اين ساعت به کار خود خاتمه داد.


*همبستگی،عدالت*

یکی از زنان شرکت کننده در تجمع میدان انقلاب،آغاز گردهمایی را اینگونه روایت می کند،«روبروي سينما بهمن جمع مي شويم. اينجا فضاي خوبي حاکم است. مي دانيم لااقل آنهايي که در اين جمع هستند مثل همه ي آنهايي که قرار است امروز _ 17 اکتبر _ به وقت محلي در ساعت 12 ظهر در خيابان ها گرد هم آيند، به خشونت عليه زنان و فقر تحميل شده به آنان واقف و معترضند.
روي برگه هاي مختلفي که در دست زنان است جملات زير ديده مي شوند:
_ امروز، روز جهاني مبارزه با فقر است. ما زنان هر گونه خشونت را که زاييده ي فقر است محکوم مي کنيم.
_ زنان و کودکان بيشترين آسيب را از فقر مي بينند.
...» جلوه جواهری دانشجوی جوانی که در این تجمع شرکت کرده است  در گفتگو با "روز" منشاءبرگزاری چنین تجمعی را در هشت مارس سال گذشته عنوان می کند.او به راهپیمایی اشاره می کند که توسط بخش بزرگی از جنبش جهانی زنان از کشور کانادا آغاز شد برای اعلام همبستگی با زنان در سراسر گیتی. او ماحصل برگزاری مراسم میدان انقلاب را "محکوم کردن خشونت و تبعیض علیه زنان" عنوان می کند. در پیوند با چنین حرکاتی بوده که زنان حاظر در راهپیمایی کانادا پس از ورودبه چند کشور مختلف، قصد ادامه راهپیمایی خود و ورود به ایران را داشتند که به دلیل مختصات خاص سیاسی ایران،موفق به انجام چنین اقدامی نمی شوند. قرار در تاریخ هفدهم اکتبر، کشور فقیر بورکینافاسو گذاشته می شود.کشوری که در شاخص های رشد در پایین ترین مرتبه جهانی قرار گرفته است.
 در بورکينافاسو
زنان از گوشه و كنار جهان براي استقبال از كاروان منشور در شهر اوگادوگو گرد مي‌آيند. روز پيش از آن مراسم استقبال رسمي منشور برگزار مي‌شود و در ظهر روز 17 اكتبر زنان در خيابان‌هاي شهر به راه مي‌افتند تا مراسم پاياني اين حركت را در محلي كه قرار است به نام “ميدان صلح“ نام‌گذاري شود برگزار ‌كنند. و منشور نيز به يكي از مقامات دولتي بوركينافاسو ارائه شده است.
همزمان با این اقدامات جهانی، جنبش زنان ایران نیز بی کار ننشسته و با تهیه بروشورهایی در این رابطه و پخش این بروشورها در شهرهای مختلف کشور نقش خود را در این اعلام همبستگی جهانی ایفا می کند..یکی از فعالین زن شرکت کننده در مراسم مذکور،در گفتگو با "روز" تعداد تجمع کنندگان میدان انقلاب را حدود دویست نفر عنوان می کند. چیزی که در مقایسه با تجمع بزرگ زنان در مقابل دانشگاه تهران که با اعلام حمایت بخش بزرگی از فعالین سیاسی،دانشجویی و کارگری به چندین هزار نفر رسیده بود،چندان نمودی پیدا نمی کند. شعارهای اصلی که در تجمع اخیر زنان در میدان انقلاب بارها تکرار شده است،"همبستگی،عدالت"،"زنان،قربانیان اصلی کار نیمه وقت" و... بوده است. در تجمع اخیر تعداد زیادی از نیروهای انتظامی و امنیتی حضور داشته اند اما برنامه بدون هیچگونه درگیری خاصی به پایان می رسد.
در بين جمعيت بروشوري توزيع شده است که در آن به توضيح منشور جهاني زنان براي حقوق بشر که بر پايه ي پنج اصل برابري _ آزادي _ عدالت_ همبستگي و صلح است، پرداخته و خواسته هاي زنان را درباره ي مبارزه با خشونت عليه زنان و فقر آنها توضيح داده است.
در اين بروشور اعلام شده است که سلطه مردسالاري، سرمايه داري جهاني، رشد بنياد گرايي، اشغال کشور ها و جنگ، حکومت هاي گريزان از احترام به حقوق شهروندي، شرکت هاي چند مليتي، نهادهاي قدرتمند مالي بين المللي و سازمان ملل که قادر به برقراري صلح و ثبات در جهان نيست؛ محکوم هستند.

اين بروشور همچنين در بين عابران که در حال عبور از پياده روي ميدان انقلاب بوده اند نیز توزيع شده است.

یکی از شرکت کنندگان در مراسم در سایت "تریبون فمینیستی ایران" می نویسد،« اتومبيل هايي که از خيابان مي گذشتند ، سرعت شان را کم کرده و پلاکارد هاي زنان و جملات نوشته شده بر آنها را نگاه مي کردند. آنهايي هم که پياده مي گذشتند مکث کرده و لااقل مي پرسیدند که چه خبر است . همه با اشتياق به آنها جواب مي دادند و سعي مي کردند آنها را نسبت به اين حرکت جهاني آگاه کنند.

کم کم نيروي انتظامي از راه رسید. تجمع کنندگان در حالي که از بروشورهاي خود به ماموران نيروي انتظامي مي دادند برايشان توضيح دادند که اين تجمع تا ساعت 1 بايد برقرار باشد . نيروي انتظامي تعدادي از رهگذران را که ايستاده اند متفرق کرد و در حالي که بروشورها را در دست داشت گرد محل مي ايستاد. تا ساعت 1 که ديگر با خيال راحت هر چه سريع تر همه را متفرق کند. اگرچه پيش از اعلام آنها هم خود حاضرين راس ساعت 1 ختم گردهمايي را اعلام کرده بودند.

*خواسته های زنان*

خواسته های زنان شرکت کننده در تجمع اخیر بر مفاد زير متمرکز شده است:

_ پيوستن به کنوانسيون رفع انواع تبعيض عليه زنان و پيمان منع شکنجه و اجراي بي قيد و شرط مفاد اين پيمان ها
_ برابر شمردن زنان و مردان در برخورداري از تمامي حقوق اجتماعي و مدني فارغ از قوميت، مذهب، عقيده و طبقه ي اجتماعي
_ رفع تبعيض از حقوق نا برابر زنان در کليه قوانين موضوعه
_ رفع تبعيض جنسيتي در ساختار قدرت و تصميم گيري
_ لغو قراردادهاي ظالمانه ي استخدام موقت کارگران، کارمندان، پرستاران، معلمان و ...
_ تخصيص اعتبار براي رسيدگي به وضعيت هزاران زن سرپرست خانوار

*حرکت بر اساس "حداقل های مشترک"*

در حالی که حکومت دینی ایران می رود تا بیست و هفتمین سال استقرار خود را نیز پس پشت بگذارد،بخش بزرگی از زنان ایرانی خصوصا طیف لائیک و غیر دین باور جنبش زنان که تاریخی بیش از نیم قرنی از تکاپو را بر دوش می کشند همچنان هیچگونه سهمی در معادلات جاری قدرت بازی نمی کنند. یکی از فعالین فمینیست ایرانی از ستم مضاعفی می گوید که در طول بیش بیست و هفت سال بر این طیف از زنان،خصوصا دگراندیشان فمینیست مارکسیست رفته است. او مبدا انقباض سیاسی در نظام اسلامی را حمله خشونت آمیز به تظاهرات زنان در هشت مارس سال 57 و متعاقب آن به آتش کشیدن محله بدنام "قلعه" توسط گروهی از مذهبیون تندرو عنوان می کند که طی آن دهها زن بی پناه روسپی در میان شعله های آتش زنده،زنده سوختند.  فاطمه راکعی،رئیس کمیسون زنان جبهه مشارکت در این زمینه که در طول همه این سالها، فشارها بر زنان لائیک بیشتر بوده با طیف غیر دین باور موافق است اما تصریح میکند که امروز حداقل ها و نقاط اشتراکی بین هر دو طیف موجود جنبش زنان وجود دارد که بر اساس آنها می توان به جنگ تبعیضات رفت. « اگر زنان نخبه و روشنفکر ما به کل مساله زنان در کشور نگاهی عمیق،جدی و همدلانه نداشته باشند و در جمع های گسسته و پراکنده خواسته های خود را مطرح کنند،این صدا به جایی نمی رسد. من معتقدم که باید همه نیروها به یکدیگر بپیوندند.» این نماینده پیشین مجلس و عضو فراکسیون زنان مجلس ششم تاکید می کند،پیوستن به "کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان" می تواند به عنوان یک خواسته مشترک در دستور کار  فعالین اجتماعی قرار بگیرد. او مساله "دیه"،"شهادت زنان"،تبعیضاتی که در زمینه "اشتغال" و "استخدام" زنان در قوانین جزایی نظام اسلامی وجود دارد را از دیگر محورهای شروع حرکت عنوان می کند.« جریان پیروز این انتخابات نشان داده است که دیدگاههای متفاوت با دیدگاه خود را بر نمی تابد. آنها وقتی با زنان دین باوری که دنبال آزادی هستند اینگونه رفتار می کنند دیگر مشخص است با زنان لائیک چه برخوردی خواهند داشت...» راکعی در مورد قانون"حجاب اجباری" که در سال پنجاه و هشت توسط جمهوری اسلامی در کشور وضع شد،معتقد است که هر فردی باید آزاد باشد تا نوع زندگی و پوشش خود را ،عاقلانه ،آگاهانه و از روی اختیار برگزیند.«"حجاب اجباری"،ارزش معنوی خود را آنگونه که مورد نظر ادیان است ندارد. "حجاب اجباری" باعث شده کسانی که به هر دلیلی به این مساله باور ندارند،با اکراه آن را رعایت کنند. آنها هم برای دهن کجی به نظام از این ابزار استفاده می کنند. برخی از زنان به کسانی که از روی باور و نه اجبار حجاب اسلامی استفاده می کنند،دهن کجی می کنند...» زنان ایرانی در حالی تکاپوی جدی خود را برای احقاق حقوق اولیه شان شدت بخشیده اند که جنبش فمینیستی جهان با خواسته هایی به مراتب گسترده تر، کارزاری همه جانبه علیه لغو همه گونه تبعیض جنسیتی ،فرهنگی و اقتصادی را در سراسر جهان آغاز کرده است.