Tuesday, October 24, 2006

!عمران صلاحی هم رفت


الان شنیدم که عمران صلاحی هم رفت! یک تیتر : عمران صلاحی درگذشت.چرا؟ چه جوری؟ کی؟ تازه بود که سروده بود:
حالم چقدر خوب است
دنيا را دنياتر مي بينم
زيبا را زيباتر می بینم
گل ها را گل هاتر !


شصت سال . ایست قلبی و تمام.فقط شصت سال. تر و تازه و شق و رق! هفته هایی پیش در یک مهمانی. هنوز تصویر قامت بلندش جلوی چشمم هست.ایستاده،یک سویش سیمین بهبهانی.سوی دیگرش مجابی و دهباشی و دوستان دیگر در باغ بزرگ و یک شب مهتابی. تازه لب تر کرده بود و گرم بحث بود... عمران صلاحی درگذشت.همین.

خاطرات عمران صلاحی از توفيق و حزب خران
زمان شاه دو حزب عمده داشتيم به اسم هاي حزب ايران نوين و حزب مردم. توفيق هم آمد حزب خران درست كرد. بعد اعضاي حزب خران بيشتر از آن دو حزب شد. حزب دفتري داشت كه اعضا در آن تجمع مي كردند و به زمين لگد مي كوبيدند. زير دفتر هم مغازه و فروشگاه بود كه صداي آنها نيز درآمده بود. كارت عضويت صادر مي شد، كارتمان هم سبز رنگ بود، به رنگ يونجه كه رئيس كميته خربگيري پايينش امضا مي كرد، به جاي مهر هم نعل خر مي زد. بالاي بيشتر كارتها مي نويسند خانم يا آقا، آنجا مي نوشتند ماچه خر و نره خر.
من كارتم را هنوز دارم. خيلي هم به دادم رسيده. زمان شاه كه سرباز بودم فكر مي كردند من يك آدم سياسي هستم. براي همين هم مرا بردند ضد اطلاعات. دردسري بود. ديدم اوضاع دارد خيلي بد مي شود كه كارت عضويتم در حزب خران را نشانشان دادم. اين را كه ديدند بي خيالم شدند. خب، حزب خران سياستمداران را مطلقاً نمي پذيرفت. مي گفت اين ها همه آدمند. اساساً هر كسي كه اهل كلك و حقه بازي و رياكاري بود جزو آدميزاد محسوب مي شد.
آنها كه درستكار بودند، دزدي و خطا نمي كردند، خر خطاب مي شدند. اين بود كه تمام خران جمع شدند و حزب درست كردند. فعال هم بودند. در تمام شهرستانها شعبه داشتيم. سالي دو بار هم مراسم رسمي برگزار مي كرديم. يكي سالروز تاسيس حزب خران بود يكي ديگر هم سيزده بدر كه به آن روز جهاني خر مي گفتيم چون همه جا سبز بود. جمع مي شديم در يك جوستان. يك خر واقعي هم جلو مي انداختيم و با بقيه اعضا در كوچه و خيابان دنبالش راه مي افتاديم. سرود حزبي داشتيم با اركستر و غيره. خلاصه ماجرايي بود.
تمام كارهايي كه يك حزب مي تواند بكند انجام مي داديم. در روزنامه توفيق هم دو صفحه ارگان حزب خران بود كه مدتي خود من خردبيرش شدم. بالاي صفحه نوشته بوديم:
به سرطويله حزب خران نوشته به زر كه نيست حزبي از اين حزب در جهان بهتر
اين شعار حزبيمان بود. براي همان هم كلي دردسر كشيديم. چند دفعه محرمعلي خان معروف به چاپخانه توفيق آمد و از ارگان حزب خران ايراد گرفت. مي گفت كه اينجا منظورتان سلطنت و فلان است... عجب مصاحبه اي شد، همه اش خاطره تعريف كردم.
طرح های بهاری

1
نقطه چینی از گل
طرح کمرنگی از غنچه و برگ
نا تمام است بهار
2
خانه ای شعله ور از سرخی گل
دود سبزی بر بام
3
کارمندی خسته
مثل یک کار اداری به افق می نگرد.

.: عمران صلاحی – از کتاب چاپ نشده "مرا به نام کوچکم صدا بزن"

No comments:

Post a Comment