Sunday, January 14, 2007

ای ایران مرزت چه ها که دید...

سرود مشهور "ای ایران" یادآور تاریخی بی قرار است که  "گل گلاب" سرودش و روح الله خان خالقی ملودی بر آن سوار کرد. باور دارم که "ای ایران" شور انگیز است و به راستی که یاد ایرانت می اندازد. "ای ایران" به رغم همه ی زیبایی های نهفته در دل خود اما شناسنامه ی جریان های سیاسی مشخصی از طیف های لیبرال تاریخ معاصر میهن ما نیز هست. هم از این روست که این نقد جدی به سرود مشهور وارد است که در آن،از سنگ و صخره و کوه و در دشت میهن یاد شده است دریغ اما از انسان ها! انسان های این وادی بیقرار که یکصد سال آزاگار را پی جوی عدالتخانه اند.انسانها،آری انسان! انسانهای همه جای این جهان. ما در کجای جهان ایستاده ایم؟!... پر بی راه نیست که سرود جاودانه"انترناسیونال" را آوایی دیگر است آن هنگام که بر درد میهن گریسته می شود و آن هنگام که سخن گفتن از انسان و رنج و بی عدالتی رفته بر او در این وادی بی سرانجام که ایران باشد نامش از هر سری،سر تر است. این همه گفتم تا داستان پانزده آذر را نیز اشاره کنم که طیفی از دانشجویان دگراندیش چپ،سرود مشهور "ای ایران" را "فاشیستی" خواندند و نسبت به اجرای آن در مراسم روز دانشجو در دانشگاه تهران با تندترین واژگان آشفتند. غافل از آنکه "ای ایران" بخشی از تاریخ معاصر میهن ماست که به هر راه و به هر جهت در خاطر تحولخواهان،یادآور ایستادگی در برابر استبداد حاکم است هر چند که بنا به اشاره ی پیشین، شناسنامه ی خود دارد و از انسان در آن هیچ یاد نشده است،هم از این روست که به رغم نغمه ی برانگیزاننده اش دست انسان نمی رود که سرود ناسیونالیستی بی انسان را سرود ملی و میهنی اش نام دهد. در سطور پایینی، پیشنهادی که برای شعر این سرود ارائه شده و در نشریه دانشجویی خاک نیز منتشر شده است با هم زمزمه می کنیم. شاید که طعم خوشی از انسان ، آزادی،عدالت اجتماعی و شاید که رهایی.رهایی انسان و نه مرثیه برای کوه و در و دشتی که تا انسانش بیدار نشود، هیچستانی بزرگ را می ماند که تنها دریغ بر دریغش افزون است...
ای ایران
ای ایران مرزت چه ها که دید
چه خون ها در دامنت چکید
دور از تو شد مهر مردمان
کی برپا مانی در این جهان

ای. . . دشمن تو آشنا و در همین سراست
در کمین عشق و حس و جان و خون ماست
بر حال خویش اندیشه کن
راهی نوین را پیشه کن
در راه نو آزادگی را مبر از میان
ویرانه کن ریشه ی بربران

آزادی بهتر ز گوهر است
کی در تو انسان برابر است
خود برتر از دیگران مبین
خاکت مثل خاک دیگر است

تا . . .عیش و نوش و سود حاکمان سرای توست
فقر و مرگ و جنگ و غارت از برای توست
بر حال خویش اندیشه کن
راهی نوین را پیشه کن
در راه نو آزادگی را مبر از میان
ویرانه کن ریشه  ی بربران

ایران مهر تو برون کنم
تا کی این دل از تو خون کنم
تا زندان هست و شکنجه هست
برگو باغ ظلم تو چون کنم

تا . . .گردش جهان به دور آسمان به پاست
سرنگونی ستمگران شعار ماست
بر حال خویش اندیشه کن
راهی نوین را پیشه کن
در راه نو آزادگی را مبر از میان
ویرانه کن ریشه ی بربران


No comments:

Post a Comment